گفت و گو با افسانه تائبی، هنرمند نقاش – بخش دوم
آوید نیوز: «افسانه تائبی» از هنرمندان خوب کشور، متولد سال ۱۳۴۵ کرمان و دانش آموختهی رشتهی هنر صنایع دستی مقطع کارشناسی دانشگاه الزهرا تهران است. وی نقاش، مینیاتوریست، مدیر هنری، عکاس، انیمیتور، استاد نقاشی و پژوهشگر تاریخ هنر است. او پس از دیپلم، در صدا و سیمای مرکز کرمان بهعنوان انیمیتور مشغول به کار شد و پس از پایان تحصیلاتش در مقطع لیسانس زیر نظر استاد علی مطیع مکتب هرات را آموخت. در سال ۱۳۶۸ پایان نامهاش را با موضوع «بررسی نقش فرش در صد سال اخیر در کرمان» و زندگی «حسن خان شاهرخی» نقاش برجستهی آن دوران زیر نظر استاد «باستانی پاریزی» و استاد «جمالالدین خرمینژاد» به پایان رساند. پس از آن مجموعهی تصویرسازی به شیوهی مکتب هرات را با الهام از شعر باغها در اشعار شاعرمعاصر «سهراب سپهری» در قالب هشت تابلو در سال ۱۳۷۴ به انجام رساند. در سال ۱۳۷۲ نیز تابلوی چهار فصل او در کتاب درسی هنر دورهی راهنمایی به عنوان الگویی اصیل از هنر معاصر ایران به چاپ رسید و البته دیگر آثارش در کتاب نگارهها به چاپ رسیده است. تائبی، دیپلم افتخار و جایزهی نقدی اولین نمایشگاه نگارگری موزهی هنرهای معاصر تهران را در سال ۱۳۷۲دریافت کرد و با برگزاری بیش از چهل نمایشگاه نقاشی انفرادی و جمعی در ایران و خارج از کشور فعالیت هنری خود را پی گرفته است. این بانوی هنرمند، از سال ۱۳۷۹ تا سال ۱۳۸۲ مدیریت گالری سعدآباد را به عهده داشت و در این مدت، بیش از سیصد نمایشگاه از هنرمندان مختلف را در تهران برگزار کرد. برگزاری فستیوالهای هنری هم در مجموعهی کاری او جا دارد. وی همچنین به دلیل علاقهی فراوانش به مکاتب هنر ایرانی، نقاشی گل و مرغ را به شیوهی قدیمی از استادان این فن در سال ۵۴۳۳ آموخت. خلق مجموعهی نقاشی شده از زیورآلات و بشقابهای سفالی، مدیریت گالری جهان نما، همکاری با کاخ نیاوران، راهاندازی جمعه بازارهای هنری و راهانداری چادرهای ترکمن برای فروش صنایع دستی در محوطهی کاخ نیاوران و نیز دریافت دیپلم افتخار و جایرهی نقدی برگزیدهی اولین نمایشگاه نگارگری موزهی هنرهای معاصر در سال۱۳۷۲، دریافت تقدیرنامه از جشنوارهی اساهی شیمبون و دریافت کتاب جشنواره در سال ۱۳۶۸، دریافت لوح تقدیر از جشنوارهی زنان نامآور ایران در سال۱۳۸۱، بخشی از کارنامهی این بانوی هنرمند است. بخش دوم گفتوگوی آویدنیوز را با این هنرمند کرمانی ساکن تهران میخوانید:
در مورد علاقهتان به هنر بگویید؟
علاقه من به هنر، بیحد است. هر روز صبح چون سرگشتهای بیقرار بر در هنر میزنم و شور را طلب میکنم، عشق را طلب میکنم و میگویم چه خبر؟ امروز برایم چه داری؟
در طول سالهای هنری خود هیچگاه با هنرتان قهر کردید؟ آیا پیش آمده مدتی به سمتش نروید؟ و اگر بله، چرا؟
من قهر نکردم ولی هنر با من قهر کرد و با من نبود.
بین سالهای ۷۲ تا ۷۹ شاید هفت سال طول کشید که هنر از من قطع شد و من نتوانستم کاری انجام دهم. نمیتوانستم به قلم و رنگ دست بزنم. همه چیز موجود بود: قلم، رنگ و کاغذ؛ اما شور رفته بود و خدا میداند چقدر سختی کشیدم. چقدر به در و دیوار زدم تا راهی برای بیرون رفتن از این قطع اتصال که در درونم اتفاق افتاده بود؛ بیابم اما نمیشد علتش را نمیدانستم. ارتباطم با عالم هنر، قطع شده بود و در سیاهی مطلق زندگی میکردم. هیچ چیز برایم لذت بخش نبود. نه غذا، نه محیط، نه بچهها و نه اقوام. انگار در جایی زندانی بودم و شوق از من رفته بود و هنر هم به دنبالش.
زندگی سیاه و سفید شده بود تا اینکه همسرم پیشنهاد کرد جایی بهدنبال کسی برای ادارهی یک فروشگاه صنایع دستی میگردند و من با بیمیلی برای دیدن آن مکان رفتم. وقتی مکان را دیدم؛ با خود گفتم اینجا به آن آرزویت که دوست داشتی «هنر بفروشی» ربط دارد. سال ۷۹ و جایی بود که دوباره مرا به فضای هنر وصل کرد. تصمیم گرفتم بهجای فروشگاه صنایع دستی، آنجا را گالری کنم و بدین ترتیب گالری سعدآباد بین سالهای ۷۹ تا ۸۲ شکل گرفت و من دوباره به هنر متصل شدم و در سرزمین استعدادی، تاخت و تاز کردم و هر روز نمایشگاهی آفریدم و هر روز دری برای مخاطب باز کردم و به مخاطب فهماندم که هنر چه جایگاهی دارد. البته اگر یادتان باشد در سال ۷۹ تعداد انگشت شماری گالری در تهران بود و در شهرهای بزرگ هم شاید یک گالری بهصورت خیلی پنهان کار میکرد چرا که «هنر» کالایی لوکس محسوب میشد. پس از آن به هنر و گالری داری توجه ویژه شد و در سالهای بعد من شنیدم که ۳۶۸ گالری فقط در شهر تهران ایجاد شده است. اینگونه شد که من دوباره به هنر وصل شدم و شعری در سرم فریاد میزد: «یار پسندید مرا یار پسندید مرا» و من که به یکی از آرزوهای دیرینهام رسیده بودم و آن هم فروش هنر بود؛ با شتابی بیحد دری را بر روی خودم ـ که قطع شده بودم از هنرـ و دری را بر روی دوستداران هنر و هنرمندان گشودم.
جایگاه زن امروز را در هنر چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا محدودیتها و برخی نگاههای واپسگرایانه در کمرنگ شدن این جایگاه تاثیر داشته است؟
خبرهایی میخوانم از «شیرین نشاط»، «منیر فرمانفرما»، «لیلی متین دفتری»، «شیرازه هوشیاری» و بسیاری زنان پر افتخار دیگر که موزههای جهان برای داشتن یک اثرشان، به خود میبالند و کارهای ایشان در کلکسیونهای موزههای معتبر دنیا موجود است، اشک از چشمانم جاری میشود. وقتی خبر بالاترین فروش چندین هزار دلاری برای یک اثر «منیر فرمانفرما» را میشنوم، میگویم احسنت به هوشیاری والایشان؛ زنان ارزشمند کشورم که با مشتی آیینه و گچ و در جایی با رنگ و بوم با دستان و شعورشان چه کردهاند؟
باری، دوست دارم به شعور انسانی بپردازیم خارج از زنانگی و مردانگی
اما زنانی بودهاند در هنر که حوزهی تخصص من است که به آنها افتخار کردهام و عمل آنان این را به من میگفت: ببین زن و مرد فرقی ندارند و مهم توانایی انسانهاست.
نظرتان در خصوص سطح هنر در کرمان و به خصوص سطح و تعداد زنان هنرمند کرمان چیست و به نظر شما برای ارتقای این جایگاه چه باید کرد؟
به نظر من هنر محض را در کرمان میتوان یافت. هر وقت به قالیهای نفیس کرمان نگاه میکنم؛ نمیتوانم چیزی را در هنر با آنها برابر کنم. برای من سَر آفرینش هنری دنیا هستند که از فهمی والا سرچشمه گرفتهاند؛ ظریف، لطیف، خوشرنگ و با فرمهای کامل از باغ بهشت…
و چندی پیش راجع به زنی به اسم «حبیبه برومند» فیلمی میدیدم و چه شاهکارهای ساخته بود این زن کرمانی و من که سالهاست به کرمان رفت و آمد دارم، هیچ اسمی از ایشان نشنیده بودم. کرمان به نظر من هیچ پولی از بودجهی استانی را صرف هنر نکرده است. کسانی در موقعیتهایی قرار دارند که اجازه نمیدهند پول به هنرمند برسد. اصلا مکانی مناسب و در خور شأن برای نمایش هنر در کرمان توسط دولتیها ساخته شده است؟ چندی پیش به دعوت دوستی به کرمان آمدم که اصرار داشت بیایید در کرمان برای هنر کار کنید. به بخش فرهنگی هنری یکی از ادارات کرمان رفتم تا ببینم چه مکانهایی برای نمایش هنر دارند. با ژستی بالا من را به جایی بردند که وسط آن لونا پارک، تعدادی مغازه بیقواره، یک سالن ورزشی و یک گالری که سالنی دراز و پر از پنجره بود و نامش را گذاشته بودند گالری، بردند.
باید بگوییم که برای رسیدن به این گالری باید از یک خیابان که دور میدان وجود دارد، بگذری و خودت را با شتاب پرت کنی وسط میدان. بعد در این میدان بی در و پیکر تازه بگردی دنبال گالری و از جویهای عمیقی که معلوم نبود برای چی هست بپری و از مصالح ساختمانی که بی دلیل تپه شده بودند هم بگذری بعد برسی به یک جایی به اسم گالری و تازه آن مسئول عزیز در گالری را هم بسته بود و به هنرمند اجازه نمایش آن مکان را هم نمیداد که نه اینجا باید اساتید از تهران بیایند تا درش باز شود. آن عزیز یا گالری ندیده بود یا اساتید نمیدانستند کارهایشان چه جایی به نمایش در میآید! یا واقعا جهت محروم کردن هنرمند از حق طبیعی، آنجا گذاشته شده بود. این هم از مکان هنری شهر، کدام مجموعهدار، کدام هنر دوست و کدام خریدار به این مکان پا خواهد گذاشت که حالا ما بالفرض توقع خرید از آنها را داشته باشیم؟
متاسفانه در سالهای پس از انقلاب برای هنر در این شهر صاحب هنر و جوشش هنرمندان، جایی مناسب برای نمایش هنر وجود ندارد و هنرمندان برای نمایش آثارشان دست به دهان تهرانند.
چرا برای هنرمند جایگاه نیست؟ چرا جایگاههایی که برای هنرمند ساخته شده در دست کسان دیگری قرار میگیرد؟ مگر وقتی بیمارستان میسازند مدیریت آن را به هنرمند یا بقال میسپارند؟ بیمارستان را فقط پزشکان که درس این رشته را خواندهاند؛ مدیریت میکنند. پس چرا فرهنگسراها یا سایر مکانهای فرهنگی هنری که برای هنر ساخته شدهاند یا تعطیلاند یا بهدست رشتههای کاملا غیر مرتبط با هنر و هنرمند. نتیجهاش هم میشود یا تعطیلی یا بدون مخاطب و کارایی صحیح. آن وقت هنرمند واقعی، تحصیل کرده و دانا در گوشهای کار میکند و در نهایت محجور میمیرد.
چرا با برچسب هنرمند نمیتواند مدیر گالری و فرهنگسرا باشد؟ چرا این مکانها و بودجه از او دریغ میشود؟
یخدانمویدی یکی از زیباترین بناهای شهر در حال ریختن است و صد جای مرمت شده توسط میراث به دفترهای مهندسی تبدیل شدند. چرا ؟
مگر هنر نباید محلی برای نمایش تبادل فکر، برای اندیشیدن داشته باشد. وقتی دانشگاه هنر دارید؛ مدرسه هنر دارید؛ یعنی دارید برای این موضوع،آدم هنرمند میسازید. پس چطور این افراد را توانا نمیبینید که حتی یک مکان فرهنگی یا گنجینه و موزه و یک فرهنگسرا را اداره کنند؟ تا وقتی گردشگری وارد شهر میشود و یا شهروندان آن شهر، بتوانند آثار خوب هنری را در فضاهای هنری ببینند.
در کرمان، مرکز استان با این همه ثروت، جایی در خور شأن برای نمایش هنر ندارد. یک موزه صنعتی هست که همه استان روی این موزه صنعتی میگردد. جای تاسف دارد این همه بیمهری و بیتوجهی به هنرمند… شاید از نظر برخی مسئولان استان هنر یک چیز مزاحمی است که نمیدانند با آن چه کنند.
ولی باید بگوییم که هنر یک درآمد و ثروت است و کسی که وارد یک شهر میشود را اول به فضاهای فرهنگی برده و آنجا را نشان میدهید تا با تفکر و فرهنگ شهرتان آشنایش کنید. در کرمان اول فرد را به بازار و مجموعه گنجعلی خان میبرید. پس مکانهای فرهنگی، مهمترین بخش شما هستند ولی وقتی قرار باشد هنر معاصر را نشان دهید کمتر جاهایی هستند که در زمان حاضر ساخته شده باشند و بتوانید به آنها افتخار کنید و هنرمندان الان، در خلق آنها سهم و اثری داشته باشند.
درست کردن یا اختصاص دادن مکانهایی برای هنر، توسط مثلا کسی که سابقه ورزشی دارد صحیح نیست چرا که او نمیتواند در مورد هنر، تصمیم تخصصی بگیرد. هنرمند باید بگوید چه میخواهد و یک مکان هنری چطور باید اداره شود؟
آیا شما تا بهحال از مرکز کرمان شناسی، کتابی که در مورد هنرمندان کرمان چاپ شده باشد؛ دیدهاید؟ آیا از استانداری بودجهای صرف تهیه یک کتاب از قالیهای نفیس کرمان شده است؟ یا گنجینهای از پارچههای پته دوزی جمعآوری شده است؟ یا کتابی راجع به نقاشان معاصر کرمان ؟ اینها را پاسخ دهید؟
به نظر من بودجه و مکان برای ارتقای هنر شهر لازم است.
اگر صحبت خاصی دارید؛ بفرمایید.
من حرف دیگری ندارم؛ فقط با مسئولان در مورد هنر مصاحبه کنید تا برای مردم بگویند چرا هنر جایگاهی در این شهر ندارد؟