به بهانهی برگزاری «جشن سده» در آغاز شامگاه دهم بهمنماه هر سال
«حکیم ابوالقاسم فردوسیِ» معروف قصه را اینطور آغاز میکند که:
یکی روز شاه جهان سوی کوه / گذر کرد با چند کس همگروه
پدید آمد از دور چیزی دراز / سیه رنگ و تیرهتن و تیزتاز
آویدنیوز: داستان از این قرار است که روزی «هوشنگ شاه» (به قول ابوالقاسمخان: شاه جهان) به شکار میرود و بر سر راه خود ماری سیاهرنگ و تیرهتن میبیند. وی که نخستین بار است که چنین موجود عجیبی را میبیند، از ترس سنگی به سویش پرتاب مینماید تا او را بکشد.
به زور کیانی رهانید دست / جهانسوز مار از جهانجوی جست
برآمد به سنگ گران سنگ خرد / همان و همین سنگ بشکست گرد
گویا شاه جهان زورش واقعاً کیانی بوده اما نشانهگیریاش زیاد تعریفی نداشته است. به قسمیکه سنگ به سنگی دیگر برخورد میکند و قدرت ضربه باعث میشود که از برخورد این دو سنگ، آتشی افروخته شود و از آنطرف جناب مار که جان سالم بهدر برده بود؛ به چشمبههمزنی به گوشهای بخزد.
فروغی پدید آمد از هر دو سنگ / دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ
نشد مار کشته ولیکن ز راز / ازین طبع سنگ آتش آمد فراز
هوشنگ که از دیدن آتش سرخ به وجد آمده بود؛ به شکرانهی پیدایش آن، به نیایش اهورا مزدا مینشیند؛
جهاندار پیش جهان آفرین / نیایش همی کرد و خواند آفرین
که او را فروغی چنین هدیه داد / همین آتش آنگاه قبله نهاد
از آن پس آتش را فروزان نگاه میدارد و فروغ اهوراییاش مینامد و مردم را به مقدس شمردن آن فرا میخواند. آن شب کوهی از آتش درست میکند و به جشن و شادمانی میپردازد و نام آن جشن را «سده» میگذارد.
شب آمد برافروخت آتش چو کوه / همان شاه در گرد او با گروه
یکی جشن کرد آن شب و باده خورد / «سده» نام آن جشن فرخنده کرد
و اینچنین بود که جشن سده پایهگذاری شد و هزاران سال است که زنده نگه داشته شده است.
این آیین اهورایی شامگاه دهم بهمن هر سال در کرمان برگزار میشود و به گواه بسیاری از اندیشمندان بسیار پرشورتر از سایر شهرهای ایران.
دکتر روح الامینی، پیشکسوت مردم شناسی ایران، در خصوص برگزاری جشن سده در کرمان میگوید: «مردم در روز دهم بهمن دور هم در بداغآباد کرمان جمع میشوند. نزدیک غروب دو موبد، لاله به دست، با لباس سفید از باغچه بیرون آمده، زمزمهکنان به سده نزدیک میشوند و از سمت راست سه بار گرد آن میگردند. سپس این خرمن هیزم را با شعلهی لالهها از چهار سو آتش میزنند. ساعتها طول میکشد تا شعلهها و حرارت آتش فروکش کند و مردم، به ویژه نوجوانان و جوانان بتوانند برای پریدن از روی آتش به بوتههای پراکنده نزدیک شوند. در گذشته اسبسوارانی که منتظر فروکش کردن شعلهها بودند، زودتر از دیگران خود را به آب و آتش زده و هنرنمایی میکردند. کشاورزان میکوشیدند مقداری از خاکستر سده را بردارند و به نشانهی پایان یافتن سرمای زمستان، گرما را به کشتزار خود ببرند. شرکتکنندگان کمکم به خانه برمیگشتند، ولی جوانانی که تا نیمههای شب پیرامون سده میماندند، کم نبودند. در این شب ستاره گرما به زمین میآید.»
صادق هدایت، نویسندهی معروف، در سالهای جوانی خود از جشن «سده»ی زرتشتیان کرمان دیدن کرده و چنین میگوید: «سدهسوزی جشنی است که هنوز زرتشتیان کرمان به یادگار جمشید و آیینهای ایران باستان آن را برگزار میکنند و برای این کار موقوفاتی در کرمان در نظر گرفتهاند. پنجاه روز به نوروز، خروارها بوته و هیزم درمنه در گبر محله باغچه بداغآباد گرد میآورند. جنب این باغچه خانهای هست مسجد مانند و موبدان موبد از بزرگان شهر و حتی خارجیها را دعوت میکنند. در این آیین نوشیدنی و شیرینی و میوه زیاد چیده میشود و اول غروب آفتاب دو نفر موبد دو لاله روشن میکنند و بوتهها را با آن آتش میزنند و سرود ویژه میخوانند هنگامی که آتش زبانه میکشد، همهی میهمانان که بیش از چندین هزار نفر میشوند، با فریادهای شادی دور آتش میگردند و این ترانه را میخوانند: سد به سده، سی به گله، پنجاه به نوروز و میان هلهلهی شادی، جشن تمام میشود.»