آویدنیوز: در نیمه دوم دهه هشتاد تلاش کردم مستندی را درباره زندگی پر فراز و نشیب دکتر باستانی پاریزی یکی از بزرگترین مفاخر فرهنگی و هنر ایران بسازم که خوشبختانه با نظر مثبت استاد اتفاق افتاد. اما پنج سال به خاطره مشغله دکتر باستانی و فعالیت بسیارشان به طول کشید. مستندی به نام «یک عمر در گهواره» که دلیل نامگذاری اش جمله از استاد است که می گفتند: تاریخ مثل گهواره کودک می ماند؛ گاهی بالا می رود و گاهی پایین می آید. ایشان در جایی در این مستند برای من گفتند: من در همین مدت عمر البته کوتاه خود در مقایسه با عمر نوح باید شکرگزار باشم.
«جشن لغو امتیاز نفت ۱۳۱۱ را در حالی که محصل سال دوم ابتدایی بودم در مدرسه پاریز دیدم، عبور کوکبه رضاخان را در مهر۱۳۲۰ در جاده ورودی سیرجان در حالی که محصل سیکل اول دبیرستان بودم دیدم، که شاه به طرف سرنوشت نامعلوم به بندرعباس میرفت، ملی شدن نفت را مرور کردم در حالی که دانشجوی رشته تاریخ دانشگاه تهران بودم. عبور تانک سپهبد زاهدی را در ۲۸ مرداد دیدم-در حالی که در میدان فردوسی قدم میزدم. تعطیلی پاریس و تشییع جنازه باشکوه مارشال دوگل را دیدم در حالی که برای فرصت مطالعاتی در سیته یونیورسیتر پاریس اطاق داشتم، کوروش آسوده بخواب که ما بیداریم را به گوش خود در پاسارگاد شنیدم و طولی نکشید که انقلاب را دیدم؛ در حالی که مجسمه شاه را بچهها از وسط دانشگاه کندند و در خیابان شاهرضا (انقلاب بعد) به خاک کشیدند و تا خیابان حافظ رساندند و از پل حافظ به زیر انداختند، سقوط برجهای تجارت جهانی را از تجارت تلویزیون کانادا تورنتو مشاهده کردم که یک جیغ راه تا نیویورک بیشتر فاصله ندارد و بالاخره از همه مهمتر همین که سال ۲۰۰۰ میلادی را درک کردم که صد تا مورخ دیگر آرزوی آن را به گور بردن»؛ اینها بخشی از گفته های استاد تاریخ دانشگاه تهران است که معتقد بود اگر امیدی در ترقی این مملکت باشد به همین چاردیواری دانشگاه بسته است. دکتر باستانی پاریزی همانگونه که خودش می گوید: آنطور که در شناسنامه من آمده، در سوم دی ۱۳۰۴ خورشیدی، ۲۴ دسامبر ۱۹۲۵میلادی در کوهستان پاریز متولد شدهام. پاریز دهکده کوچکی است در ۱۰ فرسنگی شمال سیرجان. پدرش حاج آخوند پاریزی خطیبی زبردست و مدیر مدرسه در پاریز بود و او را از اوان کودکی با روزنامه و کتاب آشنا کرد. کودکی باستانی پاریزی در کوچههای پاریز و در زیر آفتاب سوزان کرمان سپری شد. زمانیکه پدرش در ۱۳۰۹ خورشیدی مسوولیت مدیر مدرسه پاریز را برعهده گرفت، او نیز پا در رکاب پدر، وارد دبستان شد و تا پایان تحصیلات ششم ابتدایی در پاریز تحصیل کرد.
باستانی پاریزی پس از پایان تحصیلات ابتدایی، ۲ سال ترک تحصیل اجباری کرد. در همین زمان نخستین نوشتههای خود را در قالب روزنامهای به نام «باستان» و مجلهای به نام «ندای پاریز» که خود در پاریز منتشر میکرد، نوشت که احمد هدایتزاده پاریزی معلم او، اولین مشترک این نشریه بود که بابت آن ۲ و نیم قران میداد.
نخستین نوشته های باستانی پاریزی در روزنامههای آن زمان، مقالهای بود با نام «تقصیر با مردان است نه زنان» که در ۱۳۲۱ خورشیدی در مجله «بیداری کرمان» چاپ شد. پس از آن به عنوان نویسنده یا مترجم از زبانهای عربی و فرانسه، مقاله های بیشماری در روزنامهها و مجلاتی مانند «کیهان»، «اطلاعات»، «خواندنیها»، «یغما»، «راهنمای کتاب»، «آینده»، «کلک» و «بخارا» چاپ کرد.
باستانی پاریزی تحصیلات خود را در دانشسرای مقدماتی کرمان ادامه داد و پس از اخذ دیپلم در ۱۳۲۵ خورشیدی برای ادامه تحصیل به تهران رفت و در۱۳۲۶ خورشیدی در رشته تاریخ در دانشگاه تهران تحصیلات خود را پی گرفت. مدتی بعد از فارغالتحصیلی بهعنوان دبیر و مدیر دبستان در کرمان بود و با حبیبه حائری ازدواج کرد. چند سال بعد دوباره به دانشگاه تهران رفت و دوره دکتری تاریخ را به پایان رساند و بعد از آن در تهران ماند و بیشتر با مجله هایی مانند یغما، راهنمای کتاب، وحید، گوهر و… همکاری کرد.
تدریس در دانشگاه تهران
باستانی پاریزی بعد از اتمام دوره دکتری تاریخ در دانشگاه تهران به تدریس در این رشته مشغول شد. خود وی می گوید: ارتباط من با دانشگاه تهران نزدیک ۶۰ سال سابقه پیدا میکند. یعنی از ۱۳۲۶ که وارد سال اول رشته تاریخ دانشگاه تهران شدم این رشته گسسته نشده است … تا ۱۳۳۷ که در کنکور دکتری تاریخ قبول شدم و دوباره به تهران آمدم و در اداره باستانشناسی زیر نظر مرحوم مصطفوی به کار پرداختم و مجله باستانشناس را نیز یک سال منتشر کردم. سال بعد به دانشگاه انتقال یافتم و مدیریت داخلی مجله دانشکده ادبیات به عهده من بود تا ۱۳۴۹ که به عنوان فرصت مطالعاتی یک سال و نیم به پاریس رفتم، مجله دانشکده را اداره میکردم. ضمن اداره مجله به تدریس ساعاتی چند از دروس استاد نصرالله فلسفی که معمولاً بیشتر در خارج از ایران بود، نیز اشتغال داشتم.
پس از بازگشت به ایران و از سرگیری تحقیقات و مطالعاتش از مرتبه دبیری به استادیاری ارتقا یافت و سپس با حکم فضلالله رضا رییس وقت دانشگاه تهران به درجه استادی رسید تا ۱۳۸۸خورشیدی پیوسته کلاس درساش برپا بود و در آن سال بازنشسته شد و از آن پس، روزی یک بار در هفته در دانشگاه تهران حضور مییافت، بنابر گفته خودش جز در دانشگاه تهران در جای دیگری کاری ندارم. سال هاست که هر صبح که بر میخیزیم، انتظار دریافت ابلاغ خداحافظی را دارم که هنوز البته صادر نشده است.
این استاد تاریخ در طول سال های تدریس در دانشکده ادبیات با روسای دانشکده هم میانه بدی نداشت و به گفته خودش آنها هم همیشه به من لطف داشتهاند. او می گوید: روسای دانشکده بعد از دکتر سیاسی عموماً محبت و لطف داشتهاند. سیدحسین نصر که من در باب کلام او در فقر مولانا و در هتل چندستاره رُم شوخی کردهام، محمدحسن گنجی که او را از احفاد گنجعلی خان حاکم کرمان دانستهام و شوخی هواشناسی او را با همسرش جایی یاد کردهام و ذبیح الله صفا که اصلا وقتی من مدیر داخلی مجله دانشکده بودم، او سردبیر مجله بود و با همه اینها یک سر مو در اظهار بیمویی سر او غفلت نداشتهام و داستان هم سفرهای او با بدیع الزمان فروزانفر را به زبان آوردهام.
باستانی پاریزی در طول سال های که در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران تدریس می کرد به قول خودش که می گوید: ۷۷ پله دانشکده را برای رسیدن به گروه تاریخ که در طبقه سوم است، بیشتر اوقات ۲ پله یکی طی میکنم و هرگز از آسانسور دانشکده استفاده نمیکنم، همانطور مراتب آموزشی دانشکده را نیز ۲ پله یکی پیمودهام و از استادیاری به دانشیاری و از دانشیاری به استادی تمام وقت رسیدهام.
سفر به پاریس
این استاد تاریخ دانشگاه تهران در ۱۳۴۹ خورشیدی برای سپری کردن فرصت مطالعاتی به پاریس رفت. در همانجا هم بود که به خواست هدایت زاده معلم دوران دبستان خود، بر مزار ویکتور هوگو نویسنده نامدار رفت و فاتحهای نیز برای او خواند اما گشت و گذار باستانی پاریزی در اروپا که حاصل آن کتابی به نام «از پاریز تا پاریس» است، واگویی تاریخ هر منطقهای که دیدار کرده با چاشنی طنز بود.
او در خصوص زبان فرانسوی که قبلاً یاد گرفته بود و از آن در کنفرانس ها و همایش های مختلف استفاده می کرد، می گوید: با چهار کلمه زبان پاریسی که ۶۵ سال پیش در گوشه پاریز آموختهام و به لهجه پاریزی و نه پاریزین تکلم میکنم، شرقشناس به نام شدن یا کار محمدخان قزوینی است یا حضرت فیل. اما به هر حال گمان کنم با همین « «تته پته» کردن در مجامع فرهنگی در بیش از ۵۰ کنگره خارجی و همین قدرها هم داخلی شرکت کردهام که تا آنجا که به خاطر میآوردم، سفر پاکستان بود و شرکت در مجامع فرهنگی لاهور، کراچی و پیشاور و حاصل آن سفرنامه «در خاک پاک» است که در مجله وحید چاپ شد.
سبک تاریخ نگاری
تاریخ برای باستانی پاریزی، امری گذشته و پایان یافته نیست. او راوی «تاریخ زنده» است؛ یعنی هم تاریخ گذشته را به حال میآورد و بدان حضور و عینیت میبخشد و هم حال را چونان تاریخ ثبت و ضبط میکند به گونهای که هر رویداد و واقعهای در لحظه اکنون برای او به مثابه واقعیتی تاریخی و قابل ثبت است تا آنجا که بنابه گفته هوشنگ مرادی کرمانی، باستانی پاریزی تاریخ بسیار تلخ، غمبار و سرشار از تنش ایران را شیرین کرد و از دبیرستان و دانشگاه به خانه ها برد و مردم تاریخ را خواندند که لذت ببرند به جای این که امتحان بدهند.
باستانی پاریزی نگاهی مردمی به تاریخ داشت و مردم را در تاریخ پررنگ کرد. تاریخ، تاریخ حکمرانان و زورگویان است اما او تاریخ را مردمی کرد و از مردم زمانه حرف زد. او صدای پای خداوند را میشنید و با این نگرش به مطالعه و مشاهده تاریخ میپرداخت. باستانی پاریزی چون فیلسوفان نظری تاریخ به یکتایی مسیر تاریخ و نیروی محرکه واحد و منازل مشخص رای نداد اما ورای تعدد راهها و منازل کاروان تاریخ بشریت و نیروهای موثر آن، همچنان قائل به مشیتی بود که تاریخ را راه میبرد و این مشیت نه اقتصادی بود و نه انسانی، بلکه بر آمده از اراده خداوندی بود که آغاز و غایت سرنوشت بشری را محتوم کرده بود.
داریوش رحمانیان استاد تاریخ دانشگاه تهران می گوید: آثار باستانیپاریزی را باید با نگاه ویژهای خواند. متاسفم که میگویم در اروپا این درک پیدا شد و در دانشگاه بن آلمان ۲ واحد درسی برای خوانش ترجمه برخی مقالات باستانیپاریزی اختصاص دادند تا دانشجویان اروپایی روش و منش باستانی را بیاموزند. اول منش مهم است، بعد روش اهمیت مییابد. شخصی با آموزش نمیتواند، سعدی یا حافظ شود، سعدی و حافظ جوهر و منشی دارند که اهمیت دارد. باستانیپاریزی جوهر و منشی داشت که او را به مورخی مردمی و مردممحور بدل کرد. اگر با بصیرت، دانایی و روشمندی بتوانیم به ذخیره و میراثی که این مرد برای ما به جا گذاشت، توجه کنیم، آنگاه فکر تاریخی ما غنی میشود. متاسفانه ما در این زمینه خیلی عقب ماندهایم.
تالیفات
این استاد تاریخ در طول عمر بابرکت خود کتاب های زیادی به رشته تحریر در آورد. وی نخستین کتاب خود را به نام «پیغمبر دزدان» در ۲۲ سالگی به چاپ رساند که بارها تجدید چاپ شده است. او همچنین بیش از ۷۰ جلد کتاب که از جمله آنها می توان به راهنمای آثار تاریخی کرمان، تاریخ کرمان، سلجوقیان و غز در کرمان، فرماندهان کرمان، گنجعلی خان، وادی هفت واد، تاریخ شاهی قراختائیان، تذکره صفویه کرمان، خاتون هفت قلعه، آسیای هفت سنگ، نای هفت بند، اژدهای هفت سر، کوچه هفت پیچ، زیر این هفت آسمان، سنگ هفت قلم، یادبود من (مجموعه شعر)، ذوالقرنین یا کوروش کبیر، یاد و یادبود (مجموعه شعر، چاپ دوم)، محیط سیاسی و زندگی مشیرالدوله، تلاش آزادی، سیاست و اقتصاد عصر صفوی، از پاریز تا پاریس، شاهنامه آخرش خوش است، حماسه کویر، نون جو و دوغ گو، فرمانفرمای عالم، از سیر تا پیاز، مار در بتکده کهنه، کلاه گوشه نوشین روان، حضورستان، هزارستان و … اشاره کرد.
باستانی پاریزی علاوه بر ادبیات و تاریخ در شعر و شاعری هم دستی توانا داشت. او نخستین شعر خود را در کودکی در روستای پاریز و در آرزوی باران سروده بود. منتخبی از شعرهای خود را در ۱۳۲۷ خورشیدی در کتابی به نام «یادبود من» به چاپ رساند. یکی از شعرهایی که او سرود با عنوان «یاد آن شب که صبا بر سر ما گل میریخت» بود که بنابه گفته خودش، خیلی از دوستان بعدها تصور میکردند که این شعر را من اختصاصاً برای مرگ صبا گفته بودم در حالی که چنین نبود و حتی در یکی از برنامههای گلها در حیات صبا هم چند بیت از همین غزل را یکی از گویندگان خوش کلام، آذر پژوهش دکلامه کرده بود و من وقتی دکلامه او را شنیدم در همان کرمان یک رباعی گفتم و به آدرس گوینده فرستادم.
درگذشت
سرانجام این استاد خوشسخن تاریخ در حالی که از بیماری کبد رنج می برد در پنجم فروردین ۱۳۹۳ خورشیدی چشم از جهان فروبست تا به گفته منوچهر ستوده، ستاره دیگری از آسمان علم و ادب ایران خاموش شود.
توضیح عکس :سر صحنه مستند یک عمر در گهواره – دانشگاه تهران
استاد باستانی پاریزی قول داده بودند بعد از پایان تصویربرداری کتابی از آثار ارزشمندشان را به من هدیه کنند تصویربرداری پایان یافت ،کتابی را از کیف خود بیرون آوردند
نگاهی به من کردند و گفتند:
اسم فیلمبردارت چیه ؟
گفتم : برای چی می پرسید استاد؟
گفتند : می خوام این کتابو بهش هدیه کنم…
گفتم : قولش رو به من داده بودید.
با همان طنز همیشگی شان گفتند : این کتاب مال اونه که داره زحمت می کشه (با خنده)تو فقط بلدی حرف بزنی کار دیگه ای که نمی کنی. زحمت رو اون میکشه.
و حسرت داشتن کتابی با امضای استاد تا امروز با من است روح دکتر شاد و یادشان گرامی