روایتی دیگر از زندگی استاد ایرج یزدان پناه نقاش معاصر
آویدنیوز: چه خوب است در نزدیکی خانه ات کارگاه استاد عزیزی باشد به نام ایرج یزدانپناه که هر وقت دلت از همه جا تنگ شد. بتوانی به آنجا پناه ببری و ساعتی را بدور از دغدغه های روزگارت، بنشینی و از آن حس خوب و از آن رقص قلم بر بوم و کلام دلنشین استاد ،ساعتی را بگذرانی استاد ایرج یزدانپناه متولد ۱۳۱۹ و دارای مدرک درجه ۲ هنری از شورای ارزشیابی هنرمندان کشور که شاگردان بسیاری تربیت کرده و پس از شصت سال کار مداوم، همچنان مشغول کسب تجربه در وادی نقاشی است. و تا به امروز به تجربیات مختلف تکنیکی و سبکی خود ادامه داده است. این هنرمند پس از سالها همکاری با موزه صنعتی ، اکنون درکارگاه خود، در نگارخانه “هومهر”، مشغول نقاشی است.
استاد یزدان پناه، شیوه کار یک هنرمند را متاثر از نوع نگاه وی به زندگی می داند و اعتقاد دارد خودش همواره در زندگی، تجربه گرا بوده و بر اساس یک فرمول مشخص یا نصایح پیشینیان، زندگی نکرده است. وی در هنر نیز همین نگاه را پیش گرفته و گام به گام در طی سالیان متمادی شیوه های گوناگون را در تکنیک و سبک، تجربه کرده. اما حرف اصلی او این است که کار عملی و مطالعه در باب هنر، بدون یکدیگر ثمره ای نخواهد داشت. وی با اشاره به دستاوردهای هنری غرب، بر وجه مطالعاتی و تاثیر علوم تجربی بر شناخت انسان در مقام سوژه، در سیر تحولات هنر از رئالیسم تا هنر انتزاعی تاکید می کند و چنین توضیح می دهد: ” یک هنرمند برای آنکه آناتومی را کامل بشناسد و بتواند بر همه جزئیات آن مسلط شود به حداقل ۱۵ سال وقت نیاز دارد. ما در رشته های هنر، فارغ التحصیلان زیادی داریم، اما نمی توان با چند سال درس خواندن به کسی گفت “هنرمند”. یک پزشک می تواند بعد از هفت سال تحصیل ادعای طبابت کند، اما هنرمند شاید بعد از چهل سال هم نتواند بگوید “من نقاش هستم!” کار عملی باید همراه با مطالعه باشد و بالعکس! اما هنرمندان جوانِ ما گاهاً بدون آنکه اسلوب را بدانند و پایه های اولیه کار را درست بنا کرده باشند، وارد کار می شوند و نمایشگاه می گذارند و بعضاً از روی یک سهل انگاری فکر می کنند که نقاشی مدرن نیازی به دانستن اصول اولیه و کار رئالیستی ندارد! اما باید به کار اساتید نگاه کرد و دید که مثلاً میکل آنژ با چه دقتی روی جزئیات بدن انسان کار می کرد، باید توجه داشت که وی، میراث خوار قرن ها هنر یونان و روم بود. یا در کشور خودمان وقتی به کار استاد ابوالحسن صدیقی نگاه می کنیم، اصول آناتومی و دید هنری را در کنار هم می بینیم.”
این هنرمند، درباره وضعیت گالری داری در کرمان اشاره می کند که اصولا اداره گالری، کار درآمدزایی نیست و تنها با علاقه خود گالری داران است که چند گالری کرمان، سرپا و فعال مانده اند. با این حال و با وجود اینکه خریدارانِ آثار عمدتاً آشنایان و نزدیکان هنرمندان هستند که برای حمایت یا از روی تعارف آثار را می خرند، در این بین مخاطبین حرفه ای هم هستند که مشخصاً به دنبال آثار اساتیدی چون خودِ او در انتظار نمایشگاه آنها می مانند.
استاد یزدان پناه در باره سوژه آثارش چنین توضیح می دهد؛
“نیروی محرک من برای کار کردن، همواره “زندگی ” بوده است؛ طبیعت، آدمها و زندگی روزمره شان بیشترین چیزی است که در آثارم به آن می پردازم. زندگی همواره دو روی خیر و شر یا نیک و بد دارد، اما آنچه همواره ایرانیان، چه پیش از اسلام و چه پس از آن مد نظر قرار داده اند، روی نیکوی زندگی بوده، آموزه های دین زرتشتی بر اساس نیکی بنا شده و من نیز همواره به روی روشن زندگی نگریسته ام. نه اینکه بخواهم بگویم بدی وجود ندارد یا نباید بیان شود. اتفاقا در میان سبکها، رئالیسم اجتماعی را دارای قدرت بیان زیادی می دانم. اما می گویم باید حد میانه ای برای بیان تلخی و شیرینی زندگی در هنر وجود داشته باشد، مگر آنکه هنرمندی چنان درد عمیقی را در خود تجربه کرده باشد که ناخوداگاه آن را در هنر خود بیان کند. اما اگر بخواهد صرفاً بدی را نشان بدهد، اثر او درونی و حقیقی نیست. اگر هنرمند، حقیقت درونی خود را در اثرش بیان نکند، نمی توان هنر او را هنری اصیل دانست.”
وی در آثار اخیر خود درحال مطالعه روی حرکت، ریتم، تیرگی و روشنی و به دنبال ساده سازی و به حداقل رساندن خط و رنگ است؛
“وقتی شما یک کار رئالیستی می کنید باید ده تا دوازده مورد را همزمان با جزئیات کامل نشان دهید تا یک تابلوی رئالیستی بوجود بیاید، اما در هنر مدرن تمام آن دقت در جزئیات، رنگ گذاری ها، آناتومی و پرسپکتیو کنار می رود و مفهوم در پله اول ارتباط قرار می گیرد. گویی همه اینها یک جور لفاظی بوده که مانع از ظاهر شدن مفهوم و احساس می شده، فکر می کنم من هم در کارهای اخیرم ناخوداگاه به این سمت کشیده شده ام؛ به سمت هرچه عیان تر کردن احساس و مفهوم در اثر.” کما اینکه در نوع تکنیک آبرنگ نیز می توان این عریانی، بداهگی و شفافیت را دید.