نگاهی به پرونده سینمایی داریوش مهرجویی به بهانه آخرین ساخته اش «لامینور»
آویدنیوز: چند روز پیش فرصتی پیش آمد که آخرین اثر کارگردان محبوبم را در سایت فیلیمو ببینیم. از سال های نوجوانی همیشه مشتاق دیدن اثری متفاوت از جناب مهرجویی بودم. تا درس جدیدی از سینما بیاموزم اما این فیلم نه تنها هیچ سنخیتی با آثار ایشان ندارد بلکه بخش قابل توجهی از اعتبار و عظمتی که این کارگردان دوست داشتنی در طول دهه ها حضور در هنر هفتم به دست آورده بود را هم زیر سوال میبرد. هنرنمایی بازیگران شناختهشده و توانمندی مانند علی نصیریان و علی مصفا هم تاثیری در جلوگیری از حال وخیم فیلم لامینور ندارد و به همین دلیل این فیلم بیش از حد ضعیف را باید ضعیفترین فیلم کارنامه داریوش مهرجویی دانست.شک و تردیدی وجود ندارد که داریوش مهرجویی یکی از مهمترین کارگردانان تاریخ سینمای ایران است. فیلم گاو به عنوان دومین ساخته او یکی از تحسینبرانگیزترین فیلمهای قبل انقلاب بود که در دوران سینمای روحوضی آن روزهای ایران حرفهای زیادی برای گفتن داشت. مهرجویی با فیلم آقای هالو یک کمدی درام به یادماندنی از خودش به یادگار گذاشت و با فیلم دایره مینا به خوبی ثابت کرد که میتواند داستانی ساده را به روشنترین شکل ممکن روایت کند.این حقیقتی انکارناپذیر است که کیفیت «لامینور» بههیچوجه در حد آثار شناخته شدهی داریوش مهرجویی نیست. فیلمنامه بهخوبی پرداخت نشده، اجرای صحنهها سر دستی به نظر میرسند و شخصیتها از قوام لازم برخودار نیستند. برخی گناه را به گردن فیلمنامهنویس میاندازند، برخی سن و سال کارگردان را دلیل ضعف ساختاری فیلمهای اخیر میدانند و علت اصلی کیفیت پایین چند فیلم اخیر مهرجویی ارزیابی میکنند. مشکل هر چه باشد، «لامینور» بهعنوان آخرین فیلم مهرجویی در دههی نود، ادامه دهندهی مسیری است که با «سنتوری» شروع شده و بسیاری بر این عقیدهاند که قرار است ادامه داشته باشد. دورهی سوم فیلمسازی داریوش مهرجویی که با بیش از هشتاد سال سن، هنوز فیلم میسازد و همچنان عطش بیان مسائل تازه را دارد در بیستسالگی برای تحصیل در رشتهی سینما به آمریکا رفت اما خیلی زود سینما را رها کرد و به فلسفه روی آورد. با لیسانس فلسفه از دانشگاه یوسیالای به ایران بازگشت و در ۲۸ سالگی فیلم پرخرج «الماس ۳۳ »را در حالوهوای فیلمهای جیمزباند ساخت. فیلم شکست تجاری سختی خورد و مسیر فیلمسازی مهرجویی جوان برای همیشه تغییر کرد. «گاو» موفقیتی تجاری و هنری برای مهرجویی به ارمغان آورد، این موفقیت با «آقای هالو» و «پستچی» ادامه یافت.
«دایرهی مینا» اما سالها در توقیف باقی ماند تا یکی از بهترین آثار مهرجویی در زمان خودش به درستی دیده نشود.پس از توقیف «مدرسهای که میرفتیم» به دلیل تفسیرهای عجیبوغریب از داستان، سالها طول کشید تا مهرجویی به سراغ «اجاره نشینها» برود؛ فیلمی که اکرانش شبیه به زلزلهای فرهنگی بود. یک کمدی تمامعیار با ارجاعات مستقیم سیاسی و اجتماعی که در میانهی جنگ ساخته شد و مردم را با سینما آشتی داد. «هامون» آغازگر فصل تازهای برای مهرجویی بود، فیلمی عمیق و پیچیده با بازی استثنایی خسرو شکیبایی که روایتی سیال ذهن داشت و ذهنیات بینندهی خو کرده به فیلم فارسیها را به چالش میکشید. «هامون» با بهرهگیری از تفکرات داریوش شایگان، پیشنهادات جدید در حوزهی اندیشه ارائه میداد که نسل جوان تشنهی فراگیری و غرق در آنها بود. دههی هفتاد با «بانو» و باز هم توقیف فیلم دیگری از مهرجویی آغاز شد و با «سارا»، «پری»، «لیلا» و «درخت گلابی» ادامه یافت. چهار فیلمیکه مهرجویی را بهعنوان فیلمسازی کاربلد، روشنفکر و اندیشمند معرفی میکردند. علاوهبر اینکه سبک بصری، حسوحال ایرانی و پیچیدگیهای روایی تازهای به سینمای ایران اضافه کردند. در این دوره مهرجویی فیلمهایی میساخت که پس از چند بار دیدن باز هم نکتهای برایِ درک و کشف داشتند. مجموعهای از جزییات به دقت طراحی شده که در بستری از اندیشهی ناب و داستانی درگیرکننده به تصویر کشیده میشدند.
در فاصلهی «هامون» تا «درخت گلابی»، مهرجویی جایگاه رفیعی در سینمای ایران به دست آورد. فیلمسازی قصهگو که همگام با تجربهگرایی روز سینمای دنیا پیش میرفت و آثار غامض و دیریابش مخاطبی گسترده از تمامی طیفها به خود جلب میکرد. پس از دو فیلم کمتر دیده شده اما مهم «میکس» و «بمانی» مهرجویی با ساخت «مهمان مامان» دوباره ثابت کرد که توانایی بالایی در تعریف کردن قصههایی با شخصیتهای زیاد بر بستری طنزآمیز دارد. «سنتوری» آغاز دورهی سوم فیلمسازی مهرجویی بود. «سنتوری» در جشنوارهی فجر به نمایش در آمد اما در زمان اکران با مشکل مواجه شد. پس از آن نسخهی قاچاق فیلم به بیرون درز کرد و اکران فیلم منتفی شد.
ضرر و زیان چنان هنگفت بود که فرامرز فرازمند، تهیه کنندهی فیلم، در اثر این واقعه سکته کرد و از دنیا رفت. اگر بخواهیم زمان دقیقی برای تغییر شکل فیلمسازی مهرجویی در نظر بگیریم میتوان به «سنتوری» و حواشی پیرامون آن استناد کنیم. «سنتوری» فیلمی تعمدا شلخته است که شکل غلو شدهی رفتار شخصیتها و دیالوگهایش را به کمک اعتیاد شخصیت اصلی توجیه میکند.اما غیرمنطقی بودن «آسمان محبوب» و باری به هر جهت بودن «نارنجیپوش» را دیگر نمیتوان به گردن اعتیاد شخصیت اصلی انداخت. هرچند میتوان به مهرجویی حق داد که برای جبران زیان مادی و معنوی «سنتوری» به سراغ ساخت فیلمی مانند «چه خوبه که برگشتی» برود و با یک بیت از خیام سروته قضیه را هم بیاورد. «اشباح» قرار بود آب رفته را به جوی باز گرداند اما باز هم معلوم شد مهرجویی دیگر آن فیلمنامهی مسلط بر اقتباسهای ادبی و کارگردان چالاک فیلمهای قبل از انقلابش نیست. «لامینور» را می توان نتیجه سقوط فیلمسازی دانست که نتوانسته خود را با شرایط جدید سینما وفق دهد. فیلمی که تمام اجزای آن کهنه و نم پس داده است. نکته عجیب این جاست که مهرجویی حتی نتوانسته یک شخصیت قابل تحمل در طول فیلم خلق کند. مجموعه آدم هایی که در «لامینور» حضور دارند تیپ های کلیشه ای هستند که دیالوگ هایشان تماماً شعاری است به طوری که تحمل آن به شدت سخت و طاقت فرساست. به طور مشخص هدف مهرجویی از ساخت «لامینور» مواجه با یک محدودیت قدیمی در ایران بوده است. دغدغه مند بودن مهرجویی ارزشمند است و این ارزش زمانی بیشتر به چشم می آید که بدانیم دیگر فیلم مطرح او یعنی «دایره مینا» حتی تاثیر مستقیمی در افتتاح سازمان انتقال خون داشته است. اما زمانی که این دغدغه به زبان سینما بیان نشود، راه به جایی نمی برد. کافی است نگاهی به شخصیت های «لامینور» داشته باشیم. پدری که تحت هیچ شرایطی نمی تواند تبدیل به شخصیت شود و لابلای سنت و مدرنتیه درگیر است. تکلیف دختر هم مشخص نیست و سرگردان است. در این میان، مهم ترین عنصر فیلم یعنی موسیقی گم است. نه آن قدر قدرتمند است که بتواند تماشاگر را تحت تاثیر قرار دهد و نه به حدی در داستان حضور دارد که تبدیل به دغدغه تماشاگر هم شود! جنس رویدادها نیز تناسبی با شرایط امروز ندارد و حتی می توان از آن به عنوان سورئال یاد کرد! اغلب معضلات دختر در تناقض با طبقه اجتماعی اوست. شاید در سال های دور (همان دورانی که مهرجویی متعلق به آن است) می شد افرادی را یافت که از گیر و بند تعصب و سنت ها رها نشده باشند اما در دنیای امروز، یافتن اینچنین معضلاتی در طبقه مرفه جامعه نادر است! حضور آن پلیس که قاعدتاً جز برچیدن جشن وظیفه ای ندارد، در جشن پدربزرگ و سفره پهن شدن هم در راستای همان سیاست همیشگی مهرجویی در آشتی جویی است که وضعیت فیلم را بغرنج تر کرده است!
به همه مشکلات فوق باید ایرادات ساختاری را هم اضافه کرد. بازی بسیار بد تمام بازیگران فیلم به خصوص سیامک انصاری، کاوه آفاق و پردیس احمدیه، بیش از پیش فضای قصه را به سوی کمیک شدن هدایت کرده است. کلوزاپ های عجیب و غریب فیلمساز از قاشق و چنگال هم در نوع خودش عجیب است. در این بین حتی تدوین هم با ایرادات ریز و درشت همراه بوده که که در مجموع، «لامینور» را ابداً شبیه به یک فیلم سینمایی نمی کند.