آویدنیوز: بیتعارف؛ سریال “قصههای مجید” ساختهی “کیومرث پوراحمد” را دوست نداشتم. یکی به این دلیل که در آن زمان میگفتند که فضای قصه نوشته شده توسط “هوشنگ مرادی کرمانی” که سریال از آن اقتباس شده است، در کرمان اتفاق افتاده است (خودم کتاب را نخوانده بودم) و اینکه سریال تلویزیونی در اصفهان و با بازیگران اصفهانی ساخته شده است. لذا (به تبعیت از بزرگترها و کوکورانه) کمی حس ناسیونالیستی کرمانی بودنم را قلقلک میداد. که بعدها به این نتیجه رسیدم که اگر در آن سالها در اصفهان ساخته نمی شد احتمال ساخته شدنش در کرمان و با آن کیفیت قطعا پایین بود.
اما دلیل دوم این بود که شخصیت مجید به تصویر کشیده در سریال و همکلاسیهایش دقیقا همسن ماها بود و آنچه که در فضاهای مدرسه و کلاس و محله میدیدیم دقیقا منطبق بر زندگی دانشآموزشی ما در آن دوران سالهای دههی هفتاد بود.
آن گرمکن سرمهایِ بر تن مجید، “جاچرخی” مدرسه و دوچرخهی رالی که مجید با ان فاصلهی بین خانه و مدرسه را رکاب میزد، مدرسهی پرجمعیت و کلاسهایی با نیمکتهای درب و داغان، زنگ آهنی مدرسه که صدای دَنگدَنگش تا سه تا کوچه آنطرفتر میرفت، معلمی که تنبیه بدنی عضو جدانشدنی روش آموزشیاش بود، ناظم چوبدردستی که هر صبح در مراسم صبحگاه مدرسه سخرانی میکرد و خط و نشان میکشید به همراه طنز تلخی که پوراحمد چاشنی سریالش کرده، همه و همه مرا به آن دوران سوق میدهد؛ به عصرهای جمعهی دلگیری که در برنامهی کودک آن زمان به نمایش درمیآمد. به همین دلیل هیچگاه از دیدن قصههای مجید لذت نبردم و نخواهم برد. مخصوصا وقتی یادم میآید که چقدر فقر و نداری خانوادهی مجید اذیتم میکرد. بعدها اثر نوشتاری آن را خواندم و متن مرادی کرمانی بیشتر برایم ملموستر بود و تلخی فیلمنامهی پوراحمد را نداشت. در واقع آنقدر که فضای سریال تلخ بود کتاب آن نبود. این روزها که مرگ ناگهانی پوراحمد عزیز جامعه را به شوک برده است، بخشهای از فیلمهایش به ویژه قصههای مجید در حال انتشار است که دیدنشان آن روزها را برایم تداعی میکند.