• خانه
  • اخبار
    • اخبار کرمان
    • اخبار ایران و جهان
  • جامعه
    • روزگار ما
    • دهکده جهانی
    • نگاه نسل نو
  • آوید گشت
    • کجا بریم؟
    • آوید خودرو
  • آشپزخانه
  • مد و آراستگی
  • فرهنگ و هنر
    • تئاتر
    • تجسمی
    • ترنم موسیقی
    • رادیو و تلویزیون
    • هنر هفتم
    • کتابسرای آوید
    • فرهنگ عامه
  • سلامت
  • ورزش
    • اف سی آوید
    • آوید اسپرت
    • سرگرمی
  • یادها و خاطره ها
    • مشاغل خاطره‌انگیز
    • قاب خاطرات
    • نوستالژی
  • عکس
  • تازه ها
  • یادداشت
  • آویدی ها
  • ارتباط با ما
پایگاه فرهنگی اجتماعی آوید نیوز :::  AVID NEWS Magazine
  • ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۴
پایگاه فرهنگی اجتماعی آوید نیوز :::  AVID NEWS Magazine
  • خانه
  • اخبار
    • اخبار کرمان
    • اخبار ایران و جهان
  • جامعه
    • روزگار ما
    • دهکده جهانی
    • نگاه نسل نو
  • آوید گشت
    • کجا بریم؟
    • آوید خودرو
  • آشپزخانه
  • مد و آراستگی
  • فرهنگ و هنر
    • تئاتر
    • تجسمی
    • ترنم موسیقی
    • رادیو و تلویزیون
    • هنر هفتم
    • کتابسرای آوید
    • فرهنگ عامه
  • سلامت
  • ورزش
    • اف سی آوید
      برای مرضیه جعفری که مادرانگی را در فوتبال ایران تعریف کرد

      برای مرضیه جعفری که مادرانگی را در فوتبال ایران تعریف کرد

      یک کری خوانی مرگ آور!

      یک کری خوانی مرگ آور!

      باشگاه های فوتبال ایران مغلوب دولت و نهادهای قدرت

      باشگاه های فوتبال ایران مغلوب دولت و نهادهای قدرت

      اینجا از زمین بر آسمان می بارد!

      اینجا از زمین بر آسمان می بارد!

    • آوید اسپرت
      مس رفسنجان به فینال لیگ برتر زورخانه‌ای راه‌یافت

      مس رفسنجان به فینال لیگ برتر زورخانه‌ای راه‌یافت

      دافعه ورزش کرمان قوی تر از جاذبه برای ورود بخش خصوصی

      دافعه ورزش کرمان قوی تر از جاذبه برای ورود بخش خصوصی

      سوارکاری کودکان؛ جایگزین موبایل و تبلت

      سوارکاری کودکان؛ جایگزین موبایل و تبلت

      اصالت، افتخار و اکنون؛ چهره جدید

      اصالت، افتخار و اکنون؛ چهره جدید

    • سرگرمی
      با مهارت تمام بِچِکان!

      با مهارت تمام بِچِکان!

      بازی‌هایی برای خانه نشینی‌های فامیلی نوروزی

      بازی‌هایی برای خانه نشینی‌های فامیلی نوروزی

  • یادها و خاطره ها
    • مشاغل خاطره‌انگیز
    • قاب خاطرات
    • نوستالژی
  • عکس
    اندر احوالات کوچه باغ له له

    اندر احوالات کوچه باغ له له

    تصاویری از تئاتر وی آی پی با طعم مرگ

    تصاویری از تئاتر وی آی پی با طعم مرگ

    خیال انگیز چون قالی کرمان

    خیال انگیز چون قالی کرمان

    آبگوشت کرمانی با طعمی خاص

    آبگوشت کرمانی با طعمی خاص

    سفر به سرزمین محرم و تعزیه

    سفر به سرزمین محرم و تعزیه

  • تازه ها
  • یادداشت
  • آویدی ها
  • ارتباط با ما
  • دنبال کن
    • Instagram
۰ نظر اشتراک‌گذاری
در حال خواندن
نسلی پر از خاطره
نسلی پر از خاطره
خانه
فرهنگ و هنر
رادیو و تلویزیون

نسلی پر از خاطره

۱۶ مرداد ۱۳۹۸ سیدحمید میرحسینی رادیو و تلویزیون, فرهنگ و هنر, ویترین ۰ نظر

تلویزیون‌های لامپی و کارتون‌هایی که برای‌مان زندگی بود

آوید نیوز ـ نسل ما ویژگی‌هایی دارد که در کمتر نسلی می‌توان آن را دید و شاید خاطره باز بودن مهمترین ویژگی نسل ماست. در دوران کودکی و نوجوانی تلویزیون ایران، تنها دو شبکه داشت. تلویزیون ما هم لامپی بود و باید یک ساعت قبل از هر برنامه روشن می‌شد تا زمان پخش برنامه گرم شود و ما تصاویر را واضح ببینیم. صحبت از دهه‌ی شصت است. همان روزگاری که «پلنگ صورتی» را سیاه و سفید می‌دیدیم و تصور می‌کردیم صورتی است.
آرزوی ما بعد از این‌که از شیفت عصر مدرسه (آن موقع مدرسه‌ها هم دو شیفت بودند) به خانه می‌آمدیم، این بود که ساعت ۱۷ و برنامه‌ی کودک شروع شود. تیتراژ برنامه‌ی کودک، آنجا که یک پسر بچه‌ی هم سن ما قدم می‌زد و منتظر بود یک کبوتر بیاید تا صفحه را کنار بزند و مجری مهربان آن روزگار بر صفحه‌ی تلویزیون نقش ببندد و بعد از کلی توصیه که «مشقاتون رو نوشتید؟ به مادر کمک دادید؟ بچه‌های خوبی بودید؟» اعلام برنامه کند و کارتون‌هایی که برایش لحظه شماری می‌کردیم؛ شروع شوند. البته برای کسی که هم نسل ما نباشد، توضیح این عشق و علاقه به کارتون، کار سختی است. زیرا ما با تلویزیون بزرگ شدیم؛ آن زمان نه بازی‌های کامپیوتری این قدر گسترده شده بود و نه از سی‌دی و دی‌وی‌دی فیلم‌های روز دنیا خبری بود و نه ماهواره‌ای، نه اینترنتی و نه حتی کامپیوتری بود.
آن روزها اصلی‌ترین منبع سرگرمی خیلی از ما تنها تماشای تلویزیون بود و ما تجربه‌های زندگی و لحظه‌های غم و شادی را لابه‌لای کارتون‌ها پیدا می‌کردیم و با کارتون‌ها و شخصیت‌های محبوب‌مان، دنیای خیالی خودمان را می‌ساختیم.
دنیای ساده و معصومانه‌ای که توی آن آدم بدها، همیشه شکست می‌خوردند و آدم خوب‌ها، همیشه پیروز می‌شدند. دنیای کارتونی که خیلی جذاب‌تر از دنیای دور و برمان بود. نکته‌ی اصلی هم این بود که دنیای شخصی هر کدام از ما شباهت زیادی به دنیای شخصی بقیه داشت. آخر منبع الهام همه‌ی ما یکی بود: «تلویزیون» و برای همین دنیای شخصی کودکان دیروز، کم کم به دنیای شخصی یک نسل بدل شد. این همان اصل ماجراست. اگر می‌بینید هنوز مثل «گالیور» در اسارت دنیای «لی‌لی پوتی» کارتون‌ها هستیم؛ زیر سر این دنیای مشترک و در عین حال شخصی است که پایه‌ی خیلی از باورها، روحیات و اخلاق نسل ما چه بد و چه خوب شده است؟
دوره‌ی ما ژاپنی‌ها سردَمدار ساخت انیمیشن بودند. یعنی نود درصد کارتون‌های به یادماندنی که تو ذهن هم نسلان ماست را ژاپنی ها ساخته بودند.
ژاپنی‌ها به مرور ابتکاراتی در انیمیشن‌هایشان به وجود آوردند که حالا به مشخصه‌های ثابت کارتون‌های ژاپنی تبدیل شده است: «چشم‌های وق زده، سایز بشقابی» هویداترین آن‌هاست که شاید به خاطر آرزوی ژاپنی‌ها یعنی داشتن چشم‌های درشت، وارد کارتون‌هایشان شده است.
چشم شخصیت‌های کارتون‌های ژاپنی حتی از چشم‌های هنرپیشه‌های هندی هم بزرگ‌تر است. ژاپنی‌ها حساب کردند اگر بخواهند مثل والت‌دیزنی، مته به خشخاش بگذارند و کارتون بسازند، باید برای هر سریالی هفت، هشت سال وقت بگذارند. برای همین کلی تو سر و کله‌ی هم زدند و چند تا راه برای سریع کار کردن پیدا کردند. اول این‌که تا توانستند از سر و ته فریم‌هایی که برای ساختن یک حرکت استفاده می‌شد، زدند. به عنوان مثال برای پلک زدن به جای آن‌‌که از چهار فریم استفاده کنند، از دو فریم استفاده کردند. به همین دلیل مثلا وقتی لوسی می‌خواست گریه کند دهانش یک دفعه به اندازه‌ی در قابلمه باز می‌شد. بدون این‌که نحوه باز شدن دهانش را کسی بتواند ببیند. در صورتی که والت‌دیزنی، چنین حرکتی را با تمام جزییات به تصویر می‌کشید. کار بعدی‌ای که انیمیشن‌سازان ژاپن در راستای انبوه‌سازی انجام می‌دادند این بود که در همه‌ی صحنه‌ها فقط آن قسمت از صحنه را که مهم بود، حرکت می‌دادند به عنوان مثال وقتی یک نفر حرف می‌زد، فقط دهانش باز و بسته می‌شد و بقیه‌ی اعضای صورتش، بی‌حرکت بودند. وقتی سند باد در بازار راه می‌رفت، همه‌ی آدم‌های توی بازار ثابت بودند و تنها حرکت صحنه مربوط به سندباد بود و…
سرسره بازی اختراع بعدی چشم بادامی‌ها بود. فرض کنید روی سه طلق شفاف (سلفون) سه تا آدم با حالت‌های مختلف بکشیم و سه تا طلق را روی هم بگذاریم حالا طلق اول را ثابت نگه داریم و دو تا طلق دیگر را حرکت دهیم انگار که دو تا آدم پشتی در حال حرکت هستند. این تصویر در خیلی از کارتون‌های ژاپنی هست جلوی تصویر ثابت است و نفرات پشتی به سمت راست، چپ، بالا یا پایین می‌روند. در واقع، ژاپنی‌ها بدون این‌که از فریم‌های متعدد استفاده کنند، با سُر دادن دو سه لایه نقاشی روی هم، توهم حرکت را به وجود می‌آوردند. اصطلاح من درآوردی سر سره بازی را به همین خاطرآوردم. تولید انبوه سریال چند‌صد قسمتی راهی غیر از این نداشت. با این وجود همین دو دره بازی‌ها به عنوان سبک ویژه‌ی انیمیشن چشم بادامی‌ها شناخته شده و خیلی‌ها حتی ادعا می‌کنند این کارتون‌ها نسبت به کارتون‌های والت‌دیزنی حرفه‌ای‌ترند چون متحرک‌سازان کارتون‌های والت‌دیزنی یک جورهایی همان واقعیت فانتزی شده است ولی متحرک‌سازی کارتون‌های ژاپنی چیزی است که فقط ممکن است در انیمیشن اتفاق بیفتد و برای همین به ذات انیمیشن نزدیک‌تر است.
یکی دیگر از ویژگی‌های کارتون‌های ژاپنی این بود که معمولا شخصیت اول آن‌ها والدین خود را از دست داده بود مثل حنا، جودی ابوت، تام سایر، بنر و آن شرلی و… مادران جکی و جیل و پرین هم بعد از چند قسمت مردند و هاچ و رمی و چوبین هم از همان قسمت اول تا آخر دنبال مادر گمشده‌شان می‌گشتند. در حالی که در طول سریال نه سایه‌ی پدرشان بالای سرشان بود نه سایه‌ی مادر، وضع سندباد هم همین طور بود. پدر و مادر او هم از یک جایی به بعد اسیر غول آیینه شدند. مادر آنت هم مرده بود وبرای دنی کوچلو، آنت، عملا هم خواهر بود هم مادر. «نیک و نیکو» هم که انگار از وسط آسمان افتاده بودند روی زمین، هیچ وقت درباره‌ی پدر و مادرشان حرفی زده نشد. حتی در بچه‌های مدرسه والت هم که شخصیت اصلی‌اش (انریکو) هم پدر داشت هم مادر و هم خانواده‌ی درست حسابی، باز هم یک شخصیت فوق‌العاده قوی به اسم «فرانچی» وجود داشت که به خاطر از دست دادن پدر و مادر، با مادربزرگش زندگی می‌کرد (آن دو قسمت فوق‌العاده که درباره‌ی فرانچی بود را که یادتان است؟)
با یک حساب دو دو تا چهار تا به راحتی می‌توان نتیجه گرفت که تم بی پدر و مادری، تم غالب اکثر کارتون‌های ژاپنی بود. شاید این به حال و روز بعد از جنگ ژاپن بر می‌گشت. زمانی که اکثر بچه‌های ژاپنی، پدر و مادرشان را از دست داده بودند و این کارتون‌ها می‌خواست یک جوری به آن‌ها بگوید که به تنهایی هم می‌توانند از پس مشکلات زندگی برآیند و باید روی پای خود بایستند. شاید فضاهای روستایی و جنگلی اکثر کارتون‌های‌شان هم برای این بود که به آدم‌های معمولی و حتی فقیر ژاپن نزدیک‌تر شوند. آدم‌هایی که یا مثل خانواده‌ی دکتر ارنست مجبورند با طبیعت بجنگند یا مثل بچه‌های مدرسه والت با مشکلات شهرنشینی وآدم‌های دور و برشان درگیر بودند.
تلاش کردم به صورت مفصل در این شماره‌ی مجله‌ی «آوید» به لحاظ موضوعی به کارتون‌های نوستالژیک دهه‌ی شصت بپردازم اما به هر حال در این مجال کوتاه نمی‌توان به همه‌ی انیمیشن‌های آن دوره پرداخت. اما در خصوص تأثیر کارتون‌های آن دوره به عنوان مثال می‌توان به چند مورد اشاره کرد. کارتون «هاچ، زنبور عسل» چند مرتبه از تلویزیون پخش شد اما تاثیرش برای بچه‌هایی مثل ما که اولین پخش آن را دنبال کرده‌اند، نسبت به بقیه‌ی دوره‌ها بیشتر است. دلایل زیادی هم دارد یکی از مهم‌ترین آن‌ها این است که هاچ، اولین شخصیت کارتونی بود که به دنبال مادر گمشده‌اش بود و سیل کارتون‌های ژاپنی که قهرمان‌های‌شان به دنبال مادران‌شان بودند بعد از این، یکی یکی سرازیر شدند: «بل و سباستین»، «دختری به نام نل» و حتی «بنر، سنجاب کوچلو» (با این‌که بنر خیال می‌کرد مادرش گربه است) به همین خاطر، تم مادر گمشده برای بچه‌های پای تلویزیون‌نشین دوره‌های بعد از ما خیلی تکراری و نخ‌نما شده بود و آن‌ها مثل ما واکنش نشان نمی‌دادند.
دیگر اینکه «هاچ» اولین کارتونی بود که ما می‌دیدیم و شخصیت‌های آن، حشرات مختلف بودند و طراحی‌شان آن قدر طبیعی و خوب بود (مثلا نسبت به طراحی ضعیف کارتون مشابه‌اش «نیک و نیکو» که محصول کمپانی «نیپون» است) که می‌توانست برای خودش کلاس حشره‌شناسی باشد اما از همه‌ی این دلایل مهم‌تر که باعث تاثیرگذاری هاچ بود، تیتراژ ابتدا و انتهایی کارتون بود که طبیعتا ما بیننده‌های دوره‌ی اول، آن را کامل دیدیم (در دوره‌های بعدی پخش هاچ، عنوان‌بندی نشان داده نمی‌شد) و قطعه‌ی موسیقی زیبا را روی عکس‌ها و تصاویری از شخصیت‌ها می شنیدیم. کارتون‌های کودکی نسل من با نسل بعد از من، تفاوت‌های فرمی و محتوایی زیادی داشت. جای شخصیت‌های انسانی یا انسان باورانه‌ی حیوانی با خصائل سیاه و سفید و خاکستری، حسادت، تنهایی، افسردگی، مقاومت و شجاعت یا حماقت را آدم‌های فضایی و موجودات محیرالعقولی گرفتند که پیشرفت‌های تکنولوژی، خوراک هر روزشان بود و تنها با فشار دگمه ای، به جنگ با هم می‌شتافتند.
نسل بعد از ما مجموعه‌های «دژ فضایی» ،«دی‌جی‌مون» و «لاک پشت‌های نینجا» را تعقیب می‌کنند. تنها کارتون متفاوت دوره‌ی ما «چوبین» بود که آغازگر جریان انیمیشن‌هایی شد که با نسل بعد از ما ارتباط برقرار کردند. یادم است که آن موقع «چوبین» را خیلی دوست داشتم و برای من، بسیار جذاب بود و تازگی داشت. ساعت پنج عصر که مدرسه تعطیل می‌شد؛ تمام تلاش‌مان را می‌کردیم تا حداقل به آخرهای چوبین برسیم (آن موقع هنوز علم پیشرفت نکرده بود که یک برنامه را فردایش تکرار کنند حتی ویدئو هنوز ممنوع بود) اما حالا هر چه به مغزم فشار می‌آورم که از کارتون چوبین سوژه‌ای برای یادداشت، پیدا کنم چیزی یادم نمی‌آید. فقط به هم خوردن آن خفاش‌ها، یادم مانده و خنده‌های شیطانی «برونکا» در پس چشمان نفرت‌انگیزش و صدای مهربان «مریم شیرزاد» روی «رولی» و دوبله شیطنت‌آمیز «فریبا شاهین مقدم» روی چوبین و جغدی که از روی درخت پرت می‌شد پایین و«یه خبر بد» را اعلام می‌کرد و پسر قورباغه که همیشه در دهانش سکنی می‌گزید.
حالا از آن زمان، سه دهه گذشته است ولی خاطراتش همچنان باقی است و البته این موضوع نباید خیلی هم عجیب باشد. اگر کمی فکر کنید راز ماندگاری کارتون‌های کودکی نسل ما را همین جا می‌بینید. دیگر نه «شیپورچی»ای است که چشمانش از بدجنسی برق بزند (آن هم به صورت ضربدر سفید) نه لی لی بیتی که از آن گیلاس‌های خوشمزه‌ی توی تیتراژ کارتون بخورد نه «کاپیتان اسماجی» که صبح تا شب دنبال طلاهای جزیره‌ی ناشناخته باشد نه «سرندیپیتی»ای که عاشق رنگ صورتی‌اش شوم. کجایند مریم گلی و آقای شیوید؟ چرا خبری از گربه‌هایی که تو زندان زندگی می‌کردند و کلانتری که مثل گارسون‌ها برای‌شان غذا می‌برد نیست؟ راستی اسم پدر پسر شجاع چی بود؟ از عاقبت آن ۱۵ پسری که توی جزیره گیر کرده بودند، هم خبری ندارم! گالونی کجایی؟ انریکو، هادی و هدی بیایید بیاید… پت و مت، پت پستچی و آق بابا، راستی منم خانم لورا، همانی که هیچ وقت ندیدید. چاره‌ای نیست. کودک درونم سال‌هاست که مرده، کشته شده، راستش به طرز وحشیانه‌ای تکه تکه شده دقیقا از زمانی که دیجیمون‌های زالو صفت آمدند و خواستند ابراز وجود کنند. تلویزیون خواست، خودش را با سگا و میکرو و کامپیوتر و … وفق دهد واقعا که چی!
تا قبلش فقط کوچه بود و کارتون، آن کارتون‌ها چیزی به ما یاد می‌دادند که توی صد تا مدرسه هم نمی‌توانستیم یاد بگیریم دل‌مان به همین چیزها خوش بود. به خدا زندگی می‌کردیم، «زندگی» چیزی که الان معنی‌اش با قبل متفاوت شده است…
لعنت به هرچی کارتون تخیلی بی سر و ته و آن‌هایی که شرافت کارتون را زیر سوال بردند و لطافتش را با حماقت عوض کردند.
دو تا همشهری که توی کوپه‌ی قطار همسفر می‌شوند همین جوری بدون این که سواد و کلاس و تیپ‌شان به هم ربطی داشته باشد، کلی حرف دارند که با هم بزنند. یکی‌شان می‌تواند از فلان میدان بگوید. آن یکی از خاطره‌اش درباره‌ی فلان پارک باصفا تعریف کند یا یکی بگوید فلان پیتزا فروشی چقدر پپرونی‌هایش معرکه است و.. خلاصه اگر بخواهند به اندازه‌ی کافی حرف برای گفتن دارند. حکایت کارتون‌های دوران کودکی ما هم همین طور است. وقتی به هم‌سن و سال‌هایی که هر کدام در گوشه ای از ایران، پلنگ صورتی، بلفی و لی لی بیت، بامزی و… را دیده‌اند؛ می‌رسید ساعت‌ها وقت دارید با هم بگویید و بخندید و ذوق کنید. کافی است یکی بگوید: «صدای دوبلور خپل را یادت هست؟» و آن یکی با شعف و ذوق بگوید: «آره معرکه بود تو چی؟ عمو بلفی رو یادته؟» و بعد همینطوری کارتون‌ها یکی، یکی ردیف می‌شوند. یکی عشق پیانو زدن دختر مهربون است؛ یکی دوست داشته خاله ریزه مادرش شود و آن یکی … و به همین سادگی، کارتون‌ها آدم‌های هم‌سن ما را هم کلام می‌کنند.
با گذشت سال‌ها حال و هوای کارتون‌ها عوض می‌شود. نسل‌های جدید، کارتون‌های خودشان را می‌بینند و خاطرات مشترک خودشان را می‌سازند. کم کم کارتون به زبانی ارائه می‌شود که طرف باید آن را بلد باشد تا بشود با او حرف زد. چطور می‌شود اول تا آخر یک کارتون را برای کسی که ندیده تعریف کرد؟
به تدریج آدم‌های نسل گذشته بین جدیدی‌ها شبیه مسافران غریبی می‌شوند که دنبال هم‌زبان می‌گردند. آن‌ها دربه در دنبال کسانی می‌گردند که از کارتون‌های قدیمی گل بگویند و گل بشنوند و غم‌شان می‌گیرد اگر کسی آن‌ها را یادش نباشد یا اصلا ندیده باشد.
غم غربت کارتونی، نوستالژی، کم اهمیتی نیست. دیگر کارتون‌ها تبدیل به ابزار تشخیص نسل‌ها شده‌اند.

چرا خبری از گربه‌هایی که تو زندان زندگی می‌کردند و کلانتری که مثل گارسون‌ها برای‌شان غذا می‌برد نیست؟ راستی اسم پدر پسر شجاع چی بود؟ از عاقبت آن ۱۵ پسری که توی جزیره گیر کرده بودند، هم خبری ندارم!

  • برچسب ها
  • انیمشین
  • دهه شصت
  • کارتون

اشتراک گذاری

Facebook Twitter Google+ LinkedIn WhatsApp
مطلب بعدی رادیو هم زمانی در ایران محدود بود
مطلب قبلی هیس! دخترها ورزش نمی‌کنند

پست های مرتبط

اندر احوالات کوچه باغ له له اخبار
30 اردیبهشت 1404

اندر احوالات کوچه باغ له له

شکلات چگونه می‌تواند به سلامتی شما کمک کند؟ آشپزخانه
29 اردیبهشت 1404

شکلات چگونه می‌تواند به سلامتی شما کمک کند؟

سیدحمیدمیرحسینی داور فستیوال فیلم شد اخبار
28 اردیبهشت 1404

سیدحمیدمیرحسینی داور فستیوال فیلم شد

آخرین مطالب آویدنیوز
30 اردیبهشت 11:50
تئاتر

اندر احوالات کوچه باغ له له

29 اردیبهشت 16:04
اخبار کرمان

لشکرکشی خیابانی

29 اردیبهشت 00:00
سلامت

شکلات چگونه می‌تواند به سلامتی شما کمک کند؟

28 اردیبهشت 17:37
هنر هفتم

سیدحمیدمیرحسینی داور فستیوال فیلم شد

28 اردیبهشت 00:00
روزگار ما

زد و خوردهای پرهزینه و بی‌فایده!

27 اردیبهشت 17:09
تئاتر

رقص پا؛ رو صحنه

24 اردیبهشت 17:08
اخبار کرمان

تیرانداز نامنظم!

22 اردیبهشت 15:01
اخبار کرمان

سارق سرما!

  • خانه
  • اخبار
  • جامعه
  • آوید گشت
  • آشپزخانه
  • مد و آراستگی
  • فرهنگ و هنر
  • سلامت
  • ورزش
  • یادها و خاطره ها
  • عکس
  • تازه ها
  • یادداشت
  • آویدی ها
  • ارتباط با ما
  • بازگشت‌به‌بالا
موضوعات داغ:
آوید آوید نیوز news نیوز خبر خانواده زناشویی طب سنتی بانوان هنرمندان بانوان هنرمند یادها و خاطره ها AVID News

امانت داری و اخلاق مداری
استفاده از اخبار با ذکر منبع پایگاه فرهنگی اجتماعی آویدنیوز مجاز است.
خبرنامه
کلیه حقوق مادی و معنوی این پرتال خبری متعلق به پایگاه خبری آویدنیوز می باشد.
طراحی و پیاده سازی: شرکت مهندسی فناوری سورنا