جستاری در انیمیشن و کارتون
آوید کرمان ـ بارها پیش آمده است که در جمعی نشستهایم و ساعتها از گذشتههایمان با دوستان و اقوام صحبت کردیم: از روزهای تلخ و شیرین، از روزهایی که با گرمای بدون کولر و بازیهای بچهگانه و کتکهای مفصلی که بعد از شیطنتهای کودکانهمان نوش جان کردهایم و …
این یادآوریها هیچ وقت تمامی ندارد و از این همه به یاد آوردن نیز خسته نشدهایم اما یک گوشهی جذاب از این خاطرات، تلویزیون بود. جعبهای جادویی که بیآنکه بر زبان بیاوریم، همیشه در خاطرات ما وجود داشته و دارد.
گذشته از بازیهایمان، حجم وسیعی از زندگی کودکانهمان را به پای پلنگ صورتی، تام و جری، زبل خان، حنا دختری در مزرعه و هزاران کارتون و انیمیشن دیگر ریختیم.
من که خودم هنوز نزدیک به هفتاد قسمت از پلنگ صورتی را بر روی رایانه دارم و هر وقت از فشارهای بیامان زندگی خسته میشوم، رایانه را روشن میکنم و تا جایی که میتوانم پلنگ صورتی میبینم و از ته دل میخندم و با انرژی نوآفریده شدهای به ادامهی زندگی میپردازم. نه بچگانه است و نه احمقانه! تنها یادآوری خاطرات است با چاشنی طنز کودکانه و این یادآوری است که مرا به خود میآورد که آری روزهای زیادی را با عجیب و غریبترین مشکلات گذراندهام، پس اکنون نیز میتوانم.
اگر میخواستم فقط بخندم ماشاءالله در اینترنت هزاران کلیپ طنز و دوربین مخفی وجود دارد که واقعا از پلنگ صورتی من هم جذابتر هستند. اما امثال این پلنگ صورتی، خاطرات ما را تشکیل میدهند و اگر خاطرات از بین بروند؛ یعنی آدمی از بین رفته است.
و اکنون ما بزرگ شدهایم و مسئولیتهای زیادی را بر دوش میکشیم که یکی از آنها ساختن خاطرات هر چه شیرینتر برای فرزندان و کودکانمان است. ( اگه ندارید انشاءالله هر چه زودتر خداوند نصیبتان کند.)
اما تلویزیون این جعبه که نه! جعبه برای دورهی ما بود؛ این صفحات ۴۰ تا ۵۰ اینچی با بزرگتر شدنشان، در زندگی کودکانمان نیز بزرگتر شدهاند و بچهها دیگر کمتر همانند ما که ساعت سه بعد از ظهر توی سر و کلهی همدیگر میزدیم و توی کوچهها فقط خدا میداند که چهها میکردیم؛ انجام میدهند.
الان عشق بچههایمان این شده که فرصتی بیابند و کنترل را از دست ما بگیرند و بزنند شبکهی پویا! این اصلا بد نیست. نه! اصلا ما قصد انتقاد و از این کارهای بزرگ را نداریم.
میخواهیم برایتان از انیمیشن بگوییم و بگوییم که چگونه خاطرات کودکانتان را شیرینتر کنید.
آمادهاید؟؟!!!
خوب همانند دیگران شما را میبریم سر خط اول؛ و معمولا اولین کلمه از این خط این است:
تاریخچه
کلمهی تکراری و خسته کنندهای است! اما خوب ما مسئولیم تا حقایقی در مورد انیمیشن و کارتون بدانیم و بتوانیم اساسی زندگی بچههایمان را شیرین کنیم.
پس شروع میکنیم:
شاید اولین انیمیشنها و کارتونهایی را که دیدهایم، بیشترشان را قهرمان کودکیهایمان یعنی جناب «والت دیزنی» ساخته باشد، اما مطمئنا اولینها را نساخته است.
بگذارید جالبترش کنم. حتی انیمیشن «آقای خط» که همیشه غر میزد نیز نبود. خیلی عقبتر؛ خیلی خیلی عقبتر.
اولین بار انیمیشن را جناب آقا یا خانم «آ آ آ آ آ» درون غار «آلتامیرا» در اسپانیا ابداع کرد.
درست است. طبق نظریهی یه چیزاییشناسان، نقاشیهایی که درون غارها وجود دارد، در واقع اولین بذر اولیهی انیمیشن است. آدمهایی که با تصاویر، قصد نشان دادن اتفاقات را داشتند. خوب شاید نقاشیهای روی دیوار حرکت نمیکنند، اما در ذهن آقا یا خانم «آ آ آ آ آ» حرکت میکردند.
این شیوهی انیمیشن سالها پا بر جا ماند و نقاشیهای روی سفال و دیوار و کندهکاریها، همه از این حکایت تبعیت میکنند. بزهایی که بر روی کوزهها قرار دارند که دایرهوار بر روی سفال در حال دویدن هستند هم یعنی همین.
و زمان گذشت و علم پیشرفت کرد. کلمهی «توهم حرکت» پا به عرصهی روزگار گذاشت. یعنی اگر تصاویر با تفاوتهای بسیار کم به ترتیب و با سرعت جایگزین یکدیگر شده و در مدت یک شانزدهم ثانیه به نمایش درآیند؛ ما دچار توهم حرکت شدهایم. مثالش میتواند چرخاندن یک مشعل یا شمع به صورت دایرهوار باشد و چیزی که ما خواهیم دید، یک دایرهی نورانی است.
جلوتر میرویم. سال ۱۸۲۶ یک اسباب بازی جالب ساخته شد. سازندهاش جناب دکتر «ویلیام هنری فیتون»، نامش را «توماتروپ» گذاشت. این اسباب بازی دارای یک دیسک در اندازهی یک سکهی خیلی بزرگ بود و بر روی هر طرف این دیسک، تصاویری قرار داشت که با چرخاندن سریع دیسک، به کمک نخها، تصور روی هم افتادن نقاشیها را القا میکرد؛ ترکیبهای طنزآمیزی مانند مرد کچل و یک کلاه گیس، پرنده و قفس، گربهی نشسته و اسب و از این موارد.
پیشنهاد میکنم این را حتما بسازید. خیلی باحاله. لااقل بچههای دلبندتان با این وسیله، هم دارند بازی میکنند و هم کارتون و انیمیشن میبینند.
بعید میدانم دکتر ویلیام آن روزها پیشبینی میکرده که با اختراع این اسباب بازی، برای آیندهی کارتون و انیمیشن چه خدمتی را به بار آورده است. خیلی به سمت آینده نرویم. همین چند سال بعدش، متفکران بزرگی همانند «جان هرشل»، «مایکل فارادی» و «پیتر مارک روژه» عاشق این اسباب بازی شدند و روزها توی اتاقشون با این وسیله، بازی میکردند.
چه اشکالی داره خوب! اونها هم دل دارند. البته ناگفته نماند که پس از بازی با این اسباب بازی دلبند، نظریات جالبی هم میدادند.
برای مثال دکتر پیتر مارک روژه، پدیدهی «پایداری دید» را به دنیا معرفی کرد. البته دکتر «روژه» اول با توماتروپ یا همون اسباب بازی دلبند بازی میکرد، بعد از این که خوب از بازی کردن خسته شد؛ رفت کنار پنجره و از میان شیارهای کنار پنجره، ارابهای در حال عبور کردن را دید و به این نتیجههایی که تا الان گفتیم رسید. البته به این نکتهی جالب هم پی برد که پلک زدنها اصلا تأثیری روی این وضعیت ندارند. همانند کرکرهها.
پایداری دید در واقع توضیح این مساله است که چرا میان تصاویر، وقفهای نمیبینیم در حالی که تصاویر با هم فرق میکنند. در واقع بحث کارایی مغز است که اطلاعاتی را که از چشم دریافت میکند؛ تا مدتها درون خود نگه میدارد.
رسیدیم به سال ۱۸۳۲. اینجاست که میتوان گفت حالا خود انیمیشن ( البته نه برای تلویزیون ) ساخته شد.
البته هنوز این انیمیشنها، وسیله و اسباب بازی بودند اما پیشرفت کرده بودند و میتوانستند نمایشهای طولانیتری را به اجرا بگذارند. البته این طولانی بودن شاید به نسبت قبل تنها ۵ یا ۶ عکس اضافهتر بود، اما همین ۴ عکس اضافه شده، برای خودش به اندازهی یک دنیا بزرگ بود. این وسایل اسمهای سختی دارند اما برای اینکه کمی علممان را بالا ببریم، آنها را نام میبرم: فناکیستوسکوپ، زوئتروپ، فلیپربوک، پراکسینوسکپ و…
میرسیم به سال ۱۸۹۶. شخصی به نام «جیمز استوارت بلکتون» پیدا شد. او یک کاریکاتوریست روزنامه بود. در همان موقع هم تازه فردی به نام ادیسون ( همان ادیسون معروف خودمان ) کشف شده بود و لامپ، گرامافون و دوربینهای عکاسی در بین مردم رواج یافته بود.
جیمز، ذهن بازی داشت و تصمیم گرفت که عکاسی و کاریکاتورهایش را با هم ترکیب کند. ادیسون هم بود، با هم اولین ترکیب طراحی و عکاسی را به وجود آوردند و بله انگار که اولین فیلم کارتونی دنیا ساخته شد. هورااااااا
باورمان هم نمیشه. اما باز زندگیمان را، البته کودکی شیرینمان را مدیون ادیسون شدیم. خداوند خیرش دهد.
خوب این هم تاریخچهی خیلی قدیمی از انیمیشن. ادامهاش زیاد است و والت دیزنی میآید و پیکسار و . . .
امیدوارم از این مطلب لذت برده باشید و در مورد تاریخچه و گذشتهی خیلی دور انیمیشن، اندک چیزی دستگیرتان شده باشد. البته میدانم، تاریخچه است و شاید آن چنان فایدهای نداشته باشد اما به هر حال فهمیدیم که دست ادیسون هم در کار بوده که کودکی ما آن چنان زیبا باشد. خدایش بیامرزاد…
بیایید با شیرین کردن زندگی کودکانمان، جامعهی آنها را به دنیای شکلاتی کارتونهایمان تبدیل کنیم.
تلویزیون این جعبه که نه! جعبه برای دورهی ما بود؛ این صفحات ۴۰ تا ۵۰ اینچی با بزرگتر شدنشان، در زندگی کودکانمان نیز بزرگتر شدهاند و بچهها دیگر کمتر همانند ما که ساعت سه بعد از ظهر توی سر و کلهی همدیگر میزدیم و توی کوچهها فقط خدا میداند که چهها میکردیم؛ انجام میدهند