گپ و گفتی با یک عکاس کهنهکار کرمانی
آویدنیوز: «مسعود مصری» متولد ۲۵ آذرماه سال ۱۳۳۳ است. به گفتهی مصری، هیچکس در خانوادهی پدری او عکاس نبوده و تنها خودش است که عکاسی را به عنوان یک حرفه انتخاب کرده است. او چند سالی در دانشگاه آزاد اسلامی، عکاسی تدریس میکرده و از سال ۱۳۶۰ چند دوره مدرس عکاسی انجمن سینمای جوان بوده است. وی همچنین از سال ۷۰ تاکنون به عنوان ممتحن اتحادیهی عکاسان کرمان فعالیت میکند.
مصری از جمله عکاسانی است که با عشق و علاقهی فراوان، ساعتها برای ظهور و چاپ یک عکس وقت میگذاشته و به قول خودش، گاهی اول صبح برای چاپ و ظهور یک عکس به تاریکخانه میرفته و نیمه شب بیرون میآمده بدون اینکه متوجه گذر زمان شود.
وی به گرفتن عکسهای پرتره و پاناروما علاقهی خاصی دارد و به همین نوع عکاسی هم شهرت دارد. اگر به آستانهی شاه نعمتالله ولی ماهان رفته باشید؛ عکس (پاناروما) این آستانه که بر سردر ورودی داخل آن نصب شده و معروف است؛ کار مصری است که آن را در سال ۸۲ با دوربین دیجیتال گرفته است. عکس نمای ساختمان بیمارستان بیماریهای خاص کرمان به طول ۷ متر (سال ۹۰) و عکس نمای سرای سالمندان کرمان در جادهی کوهپایه (سال ۸۷) که به صورت پاناروما (عریض) گرفته شدهاند، از جمله عکسهای گرفته شده توسط او هستند.
مسعود مصری از کی به عکاسی علاقهمند شد؟
سال ۱۳۴۰ کلاس اول دبستان بودم. خانهی ما در نزدیکی میدان ارگ و مدرسهی من در بازار کرمان بود. صبحها وقتی به مدرسه میرفتم، مردی با یک دوچرخه به میدان ارگ میآمد و جلوی یک دیوار که سه پله داشت؛ بساطش را از روی چرخ پایین میآورد. یک دوربین صندوقی؛ یک سه پایه که آن را کنار دوچرخهاش جاسازی کرده بود؛ پارچهی سیاه و داروی ثبوت و ظهور و… او پارچهی سیاه را با چند میخ به دیوار وصل میکرد؛ سه پایهاش را جلوی دیوار میگذاشت و دوربین را روی آن قرار میداد و میزان میکرد. داروی ثبوت و ظهور را در دوربین میریخت و برای عکاسی آماده میشد. سوژه که از راه میرسید، او را روی پلهها مینشاند و دوربین را تنظیم میکرد. این دوربین، فیلم و نگاتیو نداشت و به جای آن کاغذ داشت و کار با آن سخت و زمانبر بود. خلاصه اینکه سوژه و دوربین را که آماده میکرد؛ شروع به شمردن میکرد؛ یک، دو، سه، چهار و عکس میگرفت.
سوژه هم در تمام مدت این شمارش، میبایست ساکت بنشیند، تکان نخورد و حتی پلک نزند. خلاصه تا ظهر کار میکرد و ظهر هم که مدرسه، تعطیل میشد؛ او هم بساطش را جمع میکرد و به خانه میرفت. کار من هم در این سالها شده بود تماشای این مرد عکاس؛ او عکس میگرفت و من لذت میبردم. صبح و ظهر میایستادم و او و کارهایش را به دقت نگاه میکردم و گاهی از او سؤال هم میپرسیدم. خلاصه دیدن عکاسی آن مرد در میدان ارگ که محل پر ترددی بود، شعلههای علاقه و عشق به عکاسی را در وجود من روشن کرد.
شما از چه زمانی شروع به عکاسی کردید؟
دو سه سال بعد وقتی که من ۱۰ ساله شدم، عدهای در بازار کرمان با دوربینهای مدرن فانوسی که آورده بودند، عکاسی میکردند. این دوربینها نیازمند فیلم نگاتیو بودند و فیلمهای آنها از شیشه بود. ابعاد عکسها هم به اندازهی همین شیشهها بود. یعنی اگر شخص عکس ۱۸×۱۳ میخواست، شیشهای به ابعاد ۱۸×۱۳ داخل دوربین گذاشته میشد. من با این دوربینها هم آشنا شدم تا اینکه دوربینهای خانگی آلمانی « کُداک » به بازار آمدند و من در ۱۲ سالگی کار با این دوربینها را شروع کردم. دیگر هر سال دوربینهای جدیدتری به بازار میآمد. دوربینهایی با ابعاد کوچکتر و تعداد نگاتیو بیشتر. یعنی نگاتیوهای ۹×۶ به ۶×۶ تبدیل شدند. (۱۲ فریم در یک حلقهی فیلم) و از همهی اینها مهمتر، دوربینهای خانگی «لوبیتل» روسی بود که به بازار آمد و من هم با آنها عکس میگرفتم.
قیمت یک حلقه فیلم عکاسی در آن زمان چه قدر بود؟
قیمت فیلم ۱۲۰ حدوداً ۱۵ تا ۲۰ ریال بود که معادل هزینهی یک وعده ناهار یک خانوادهی پنج نفره بود.
واین آغاز راه عکاسی آقای مصری بود…
بله، من از ۱۲ سالگی که عکاسی را شروع کردم و دارو و کاغذ عکاسی را از آقای یزدانفر تهیه میکردم؛ مشتاق حرفهی عکاسی شدم و قدم در این راه گذاشتم؛ یادم هست در آن زمان آگراندیسمان ( یا بزرگ کننده) نبود عکسها به صورت کنتاکت یعنی به اندازهی خود نگاتیو چاپ میشدند و من در ظهور و چاپ عکسهای کنتاکت، ماهر شده بودم.
در سالهای ۱۳۴۵ هم، فیلمهای «اسلاید» یا «پوزیتو» یا «ریورسال» و فیلمهای ۸ میلیمتری «آپارات» خیلی رایج بود که ظهور و چاپ آنها مجانی در انگلیس، آلمان یا آمریکا انجام میشد؛ آن هم چون یک پاکتی در این فیلمها بود که فیلم را در آن قرار میدادیم و به این کشورها میفرستادیم. آنها هم چون قبلاً پول ظهور، چاپ و برگشت فیلمها را هنگام خریداری این پاکتها، حساب کرده بودند؛ دیگر پولی دریافت نمیکردند.
ما این فیلمها را به کشورهای مذکور میفرستادیم (چون عکاسی رنگی هنوز وارد ایران نشده بود) و بعد از یک ماه تا ۴۵ روز که فیلم ظاهر میشد؛ بر میگشت؛ گاهی حتی یادمان میرفت که از چه چیزها و مکانهایی عکاسی کرده بودیم.
اما من از سال ۱۳۵۰، اولین فیلمهای اسلاید و هشت میلیمتری را در جنوب کشور ظاهر میکردم و مشتریهای من از شهرهای شیراز، مشهد، زاهدان، یزد و کرمان بودند.
خاطرهای هم از اولین عکسهایی که میگرفتید؛ دارید؟
اولین کسی که در کرمان عکسهای خانوادگی را ظاهر میکرد و داروهای عکاسی را میفروخت؛ آقای یزدانفر صاحب عکاسی «شرق» بود که مردم فیلمهای خانوادگیشان را به وی میدادند تا او برای آنها ظاهر کند. من از مشتریان پر و پا قرص این مغازه بودم و دوست داشتم کار ظهور عکس را یاد بگیرم ولی هر چه از آقای یزدانفر میپرسیدم؛ او میگفت: سخت است و این داروها خطرناک هستند. تا اینکه یک روز با پدرم به مغازهی او رفتم. آن موقع ۱۲ سالم بود و پدرم از آقای یزدانفر خواست تا به من که علاقهمند به عکاسی بودم، کمک کند که ایشان به خاطر پدرم پذیرفت و داروهای ظهور و ثبوت را به من داد. بعد با دست خط خودشان برای من که شرایط عکس گرفتن در روز و شب یا اتاق و با فلاش را نمیدانستم؛ روی کاغذ نوشت و به من داد که هنوز آن کاغذ دست نوشتهی ایشان را درون جعبهی همان دوربین لوبیتل روسی که هنوز دارمش؛ نگه داشتهام. خلاصه شروع به عکاسی کردم و به کمک آن داروها، فیلمها را ظاهر کردم اما همهی فیلم، سیاه شد. چون نمیدانستم که باید فیلمها را در تاریکخانه ظاهر کنم.
از شروع عکاسی رنگی در کرمان بگویید؟
سال ۱۳۵۳، من اولین عکسهای رنگی افراد را در کرمان در خانهام ظاهر و چاپ میکردم؛ در حالی که حتی در سال ۱۳۵۴ عکاسان کرمان، اولین فیلمهای رنگی را که مردم به عکاسیها تحویل میدادند؛ برای چاپ به تهران میفرستادند که بعد از ۱۰ روز، تازه عکس از تهران برمیگشت و به مشتری تحویل داده میشد؛ اولین عکاس کرمانی هستم که عکسهای رنگی را خودم در «کرمان» چاپ میکردم. البته باید بگویم کار خیلی سختی بود؛ طوری که سه مرتبه کار عکاسی رنگی را کنار گذاشتم ولی دوباره از نو شروع کردم.
چطور وارد دنیای عکاسی دیجیتال شدید؟
تا سال ۱۳۸۹ به صورت آنالوگ عکاسی میکردم و تقریباً با تمام مدلهای دوربینهای آنالوگ عکاسی کردم و همه را هم دارم و همهی عکسها را هم خودم ظاهر و چاپ میکردم. البته از سال ۸۰ در کنار عکاسی آنالوگ، عکاسی دیجیتال را شروع کردم ولی از سال ۸۹ دیگر آنالوگ را کنار گذاشتم. برای من خروج از دنیای آنالوگ و ورود به دنیای دیجیتال، خیلی سخت بود. زیرا یک سری سفارش چاپ عکس داشتم که آنالوگ بودند و باید آنها را آماده میکردم و یک سری هم دیجیتال.
کدام را بیشتر میپسندید: آنالوگ یا دیجیتال ؟
عکاسی آنالوگ را؛ برای من فرق این دو نوع عکاسی، مثل فرق خوردن یک ساندویچ بیرون از منزل و یک چلوکباب خانگی است. هر دو غذا، شکم را سیر میکند ولی لذت کدامیک بیشتر است؟ آنالوگ و دیجیتال هر دو راضی میکنند ولی لذت عکاسی با دوربین آنالوگ برای من بیشتر است. به نظر من دوربین آنالوگ یا نگاتیو یعنی عشق در عکاسی. با اینکه عکاسی آنالوگ دیگر کنار گذاشته شده است اما من هنوز دنبال راهاندازی تاریکخانهای مجهز برای عکاسی آنالوگ هستم.
احساس آقای مصری هنگام عکاسی؟
عشق و زندگی من، عکاسی است؛ برای من زندگی یعنی دوربینهایم، یعنی تاریکخانه. البته در عکاسی هیچوقت دنبال شهرت و تجارت نبودم؛ به قول یکی از دوستانم «هنرمند واقعی کسی است که هنرش را با جاه و مقام دنیا عوض نکند.»
چه آرزویی دارید؟
دلم میخواهد دوباره تاریکخانهی مجهزی داشته باشم که وقتی در آن را باز میکنم؛ تمام دوربینهایم را در تاریکخانهام ببینم. همچنین دوست دارم که روزی نتیجهی زحمتها و تلاشهایم را ببینم.
به عکاسی سیاه و سفید بیشتر علاقه دارید یا رنگی؟
هنر در عکاسی سیاه و سفید است ولی به خواستهی مردم، عکس رنگی چاپ میکنم.
چه رنگهایی را دوست دارید؟
رنگهای نارنجی، قرمز و به طور کلی رنگهای گرم چون احساس میکنم؛ فاصلهام نسبت به سوژه کمتر میشود و به آن نزدیکتر میشوم.
کدام شاخهی عکاسی را بیشتر دوست دارید؟
تخصص من در پرتره و عکسهای پاناروماست. عشق و علاقهی من هم به عکاسی پرتره و ماکرو فتوگرافی (عکاسی از فاصلهی نزدیک) بیشتر است اما عکاسی صنعتی، تبلیغاتی، پزشکی و… را هم انجام میدهم که از بین اینها هم به عکاسی تبلیغاتی علاقه دارم.
مسعود مصری هیچوقت از عکاسی خسته شده است؟
مدتی از عکاسی خسته شدم و در صنایع جنبی مس شروع به کار کردم. (حدود سالهای ۶۴ تا۷۰) اما راستش را بخواهید، باز هم نتوانستم کاملا عکاسی را رها کنم؛ به طوری که وقتی بعد از ظهرها از سر کار بر میگشتم از ساعت ۱۷ بعدازظهر تا ۱۲ شب، عکاسی میکردم تا اینکه تصمیم گرفتم کار در صنایع جنبی مس را رها کرده و دوباره صرفاً به عکاسی بپردازم. من هیچوقت از عکاسی خسته نمیشوم؛ حتی عدهای از دوستان میگویند: «تو در عکاسی، تزریقی هستی یا آخر در تاریکخانهی عکاسی میافتی یا در پشت دوربین عکاسی…»
کدام عکس آقای مصری از همه بهتر است؟
من بعد از سالها عکاسی، هنوز خودم راضی نشدهام که بگویم فلان عکس من خوب است و هنوز در عکاسی، دنبال تجربه کردن و یادگیری بیشتر هستم.
عکاسی از چه سوژههای را بیشتر دوست دارید؟
من دنبال عکاسی از اشیاء و اشخاصی هستم که کسی نمیتواند انجام بدهد. دوست دارم در عکاسی کارهایی را انجام دهم که میگویند سخت است و نمیشود.
شاید باور نکنید اما من وقتی از آتلیه به خانه میروم، تازه کار را شروع میکنم. شبی حدود ۵۰۰ عکس از سوژههای مختلف میگیرم. هر چه به چشم من بیاید؛ چه وسیلههای داخل منزل، چه بیرون از منزل. بعد هم آن قدر از سوژههایم در حالتهای مختلف عکس میگیرم تا به آنچه میخواهم برسم.
اهل مطالعه هم هستید؟
بله؛ خیلیزیاد، من تعداد زیادی کتاب دارم که همه را مطالعه کردم. عاشق خواندن اشعار بزرگان این سرزمین هستم و همهی شعرهای شاعران (قدیمی) را خواندهام و به آنها علاقه دارم. من باید به عنوان یک عکاس از همهی مسائل جامعه و سوژههایم آگاهی و اطلاع داشته باشم تا بتوانم از آنها عکس بگیرم.
یک عکس خوب چه ویژگیهایی دارد؟
یک عکس خوب، بیشتر بیننده را میخکوب میکند؛ یعنی کسی که در حال عکس دیدن است؛ به سادگی از کنار آن نمیگذرد؛ میایستد؛ تأمل میکند و به دقت در آن مینگرد و فکر میکند.
عکاس خوب یعنی …
کسی که با عشق کار کند نه برای تجارت.
چه توصیهای به عکاسان جوان و علاقهمندان به این حوزه دارید؟
راجع به عکاسی مطالعه کنند. سواد عکاسی خود را بالا ببرند نه اینکه فقط دوربین برای آنها عکس بگیرد.
هیچ وقت یک عکس خوش زرق و برق، یک عکس خوب نیست. از هر سوژهای، صدها عکس بگیرید. تا عکس واقعی در بیاید. بدانید کار با عشق ، لذت دارد و خستگی ندارد.