باسابقهترین فرد پارلمان ایران در گفتوگو با آوید
آوید نیوز: «محمدرضا باهنر» در سال ۱۳۳۱ در شهر کرمان دیده به جهان گشود. وی دانشآموختهی رشتهی مهندسی معماری از دانشگاه علم و صنعت تهران در مقطع کارشناسی و برنامهریزی اقتصادی از دانشگاه علامه طباطبایی در مقطع کارشناسی ارشد است. وی برادر آیتالله دکتر «محمدجواد باهنر» نخستوزیر سابق ایران است که در سال ۱۳۶۰ به شهادت رسید. ماحصل گفتوگوی ما با وی در یک عصر تابستانی در کرمان را میخوانید.
متولد چه سالی هستید و در کدام محلهی شهر کرمان به دنیا آمدهاید؟
در سال ۱۳۳۱ در محلهی شهر (محلهی قدیمی شهر کرمان) به دنیا آمدم.
کمی از خود و خانوادهتان بگویید…
ما شش خواهر و سه برادر بودیم که مرحوم شهید باهنر، دومین و من، هشتمین فرزند خانواده بودم. دو تا از برادران و نیز دو تا از خواهرانم فوت کردند و در حال حاضر یک پسر که من هستم و چهار خواهر در قید حیات هستیم.
از همان اوان نوجوانی در کرمان در جلسات تفسیر قرآن و نیز جلسات مذهبی که مرحوم آقای حقیقی (رضوانا…تعالیعلیه) و آقای شیخالرئیس برگزار میکردند؛ شرکت و استفاده میکردم و تحتالشعاع نظرات و مواضع شهید باهنر هم بودم. آقای شهید باهنر وقتی که به کرمان میآمدند؛ دوستان مراجعه میکردند و از محضر ایشان استفاده میکردند و به هر صورت خلق و خوی شهید باهنر بر روی ما اثر میگذاشت. از نظر اقتصادی هم معادل طبقهی سوم اقتصادی امروز جامعه بودیم. خانوادهی پر عائلهای بودیم اما روزگار خوبی بود.
خود من ۲۷ سال با همسر اولم زندگی کردم که ایشان سال ۸۵ بر اثر بیماری سرطان فوت کردند و حاصل این ازدواج و زندگی، پنج فرزند است (چهار دختر و یک پسر) که دختر اولم کارشناسی ارشد مدیریت IT از دانشگاه تهران، دختر دومم کارشناسی ارشد عمران از دانشکدهی فنی دانشگاه تهران، دختر سومم کارشناسی ارشد IT از دانشگاه تهران و فرزند چهارمم که «محمدهادی» است؛ کارشناسی ارشد مکانیک از دانشگاه تهران دارند. فرزند پنجم من هم که دختر است؛ دانشجوی مهندسی عمران مقطع کارشناسی دانشگاه تهران است. چهار نفر آنها ازدواج کردهاند و سه تا نوه دارم.
البته بعد از فوت مرحوم خانمم، با مشورت با فرزندانم، مجدداً ازدواج کردم و از همسر دوم هم یک پسر دارم که سوم دبستان و از نوهی من که ششم دبستان است؛ کوچکتر است.
دوران تحصیلی آقای باهنر چگونه گذشت؟
دوران دبستان را در دبستان «اسلامی» واقع در بازار وکیل کرمان و دوران دبیرستان را در دبیرستان شاهپور سابق و شریعتی فعلی گذراندم.
سال ۱۳۵۰ در دانشگاه علم و صنعت در رشتهی معماری قبول شدم و به تهران رفتم. محل زندگی من در دوران دانشجویی در مقطع کارشناسی، منزل شهید باهنر بود. بعدها کارشناسی ارشد برنامه ریزی اقتصادی از دانشگاه علامه طباطبایی را اخذ کردم.
از فعالیتهای خود بگویید…
ترم دوم دانشگاه را در مقطع کارشناسی طی میکردم که به علت فعالیتهای سیاسی، بازداشت شدم. زندان رفتم که شکنجه و دیگر مسائل آن زمان هم وجود داشت. بعد هم که بیرون آمدم؛ درسم را ادامه دادم و در مجموع به اصطلاح نظام طاغوت، جزء «امریمنفیها» بودم و به اصطلاح میگفتند «کلهاش بوی قرمه سبزی میدهد» و به چشم یک آدم سیاسی به من نگاه میکردند تا اینکه انقلاب اسلامی به پیروزی رسید.
قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، خدمت سربازیام را انجام دادم. بعد حدود سال ۵۶ کارم را در کرمان در دانشسرایی به نام دانشسرای «حنیف نژاد» شروع کردم و مدرس شدم. البته در کنار آن در فعالیتهای سیاسی کرمان هم فعال و به نوعی رابط بین محافل سیاسی تهران و کرمان بودم. هر هفته به تهران میرفتم و هر اعلامیهای، نواری، کتابی، صحبت و مسأله و خبر جدیدی بود را به کرمان میآوردم و بعد به دوستانی که در کرمان فعال سیاسی بودند و جزو دوستان مذهبی بودند، رسانده و با هم فعالیت میکردیم.
البته آن موقع گروههای مجاهدین خلق هم که امروز متأسفانه پس ماندههای آنها به نام منافقین هستند و از راه خارج شدهاند؛ فعال و مذهبی بودند و با آنها ارتباطات تشکیلاتی نداشتیم اما ارتباطاتی داشتیم و فعال بودیم. بعد از پیروزی انقلاب هم، من تقریباً در همهی انواع مواردی که لازم بود؛ در کرمان کار میکردم. مثلاً بنیاد مسکن که تأسیس شد؛ من مسئول آن بودم یا وقتی جهاد سازندگی تأسیس شد؛ من عضو شورای آن بودم. اواخر سال ۵۹ که جناب آقای مرحوم «ساوه» استاندار کرمان شدند؛ از من خواستند که معاون سیاسی ایشان شوم و من هم با افتخار پذیرفتم و اواخر سال ۱۳۶۰ بعد از جریانات هفت تیر و هشت شهریور و فجایعی که رخ داد؛ به تهران رفتم.
در تهران، در اولین کنگرهی حزب جمهوری اسلامی، به عنوان عضو شورای مرکزی این حزب انتخاب شدم که خوب آن موقع حضرت آیتالله خامنهای دبیر کل حزب جمهوری اسلامی بودند و آقایان ناطق، عسکر اولادی و هاشمی، جزء ۳۰ نفر عضو شورای مرکزی بودند که من هم عضو شدم و بعد با حکم حضرت آقا، من بهعنوان مسئول حزب شهر تهران منصوب شده و کار را شروع کردم.
سپس از شهرستان بافت کرمان پیشنهاد شد که کاندیدای نمایندگی این شهرستان برای مجلس دوم شوم که کاندید و نمایندهی مردم بافت کرمان در مجلس شدم.
بعد از آن هم سه دوره (مجلس سوم، چهارم و پنجم) از تهران کاندیدا شده و نمایندهی مردم تهران در مجلس شدم. در مجلس ششم هم کاندید شدم ولی رأی نیاوردم.
در مجلس هفتم هم از کرمان نمایندهی مردم در مجلس شدم که توفیقی بود از کرمان نماینده شوم و به مردم شهرم خدمت کنم و در مجلس هشتم و نهم هم از تهران نمایندهی مردم در مجلس شورای اسلامی بودم.
۲۸ سال است که خدمت میکنم و عموماً در مجلس بودم (یعنی هفت دوره) و دورهی خدمت من کم کم دارد تمام میشود. از این هفت دوره، سه دورهی اخیر، عموماً نایب رئیس مجلس بودم، دورهی چهارم و پنجم هم جزو هیأت رئیسه بودم و جزء دبیران هیأت رئیسهی مجلس بودم که آن زمان آقای ناطق و آقای روحانی نایب رئیس مجلس بودند.
همچنین دو دوره است که با حکم حضرت آیت الله خامنهای عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام هستم که البته مجمع تشخیص مصلحت نظام یک سری اعضای حقوقی دارد مثل رؤسای قوا و یک سری اعضای حقیقی دارد که من جزو اعضای حقیقی مجمع تشخیص مصلحت نظام هستم.
در تشکیلات سیاسی هم همان طور که گفتم تا زمانی که حزب جمهوری اسلامی بود؛ جزو شورای مرکزی بودم و جزو هیأت اجرایی و مسئول تشکیلات تهران بودم و بعد از آنکه حزب، فعالیتش کم شد، با حکم حضرت آیت الله خامنهای جامعهی اسلامی مهندسین را تشکیل دادیم که جامعهی اسلامی مهندسین هم الان حدود ۲۵ سال سابقه دارد که آنجا هم عضو مؤسس و نیز عضو شورای مرکزی بودم که الان پنج دوره هم هست که دبیر کل این حزب هستم. یک جبههی فعال سیاسی دیگر هم وجود دارد به نام جبههی پیروان خط امام و رهبری که ۱۸ حزب دارد از جمله جامعهی اسلامی مهندسین که ریاست این جبهه به عهدهی مرحوم عسکر اولادی (رضوان ا… تعالی علیه) بود که بعد از فوت ایشان، دوستان به اتفاق آرا، من را به عنوان رئیس جبههی پیروان خط امام و رهبری انتخاب کردند که تا به امروز من در این سمت هستم.
روزی که شما به عنوان نمایندهی مجلس انتخاب شدید؛ چه حسی داشتید؟
روزی که به من پیشنهاد کردند کاندید انتخابات شوم؛ اصلاً باورم نمیشد؛ واقعیت این بود که داشت اشکم هم در میآمد؛ دلیل آن هم این بود که من میگفتم مملکت ما خیلی نیرو و آدم جا افتاده دارد و هنوز نوبت من نیست؛ زیرا آن موقع من ۲۷ سال سن داشتم و فکر میکردم آدمهای عالم و جا افتاده زیاد هستند و هنوز نوبت من نیست ولی بالاخره قرعه به نام من افتاد و من احساس میکردم خیلی کار سنگین، مهم و سختی است که همین طور هم است ولی با تفضل به خداوند آن را انجام دادم.
به دلیلی که گفتم در دورهی اول و دوم که در مجلس بودم، مسئولیت خاصی را نپذیرفتم و فقط یک نمایندهی معمولی بودم ولی در کمیسیونها کار و فعالیت میکردم و سعی میکردم فعال باشم. خب یک مقدار کارهایی که انجام میدادم چشمگیر شد. همان موقع بارها و بارها مورد محبت مقام معظم رهبری که آن زمان رئیس جمهور بودند؛ قرار گرفتم حتی زمانی که ایشان، مقام معظم رهبری شدند؛ مورد محبت ایشان واقع شدم و دیگر کم کم مسئولیتهای دیگر را پذیرفتم.
روزهای اول فکر میکردم که خیلی کار سختی است و الان هم فکر میکنم کار سختی است و فکر میکنم معلوم نیست ما بتوانیم به این سادگی به وظایف خودمان به خوبی عمل کنیم؛ خداوند باید تفضل کند تا بتوانیم مسئولیتی که مردم به عهدهی ما گذاشتند و حقی که به گردن ما دارند، را انجام دهیم.
به نظر شما شهر کرمان در کجا و چه ابعادی پیشرفت کرده است؟
من یک زمانی حرفی زدم که بعضی از مسئولان اجرایی ناراحت شدند. بگذارید اول از کرمان تعریف کنم. استان کرمان، بزرگترین استان کشور است که از نظر معادن، از نظر چهار فصل بودن و… رتبهی اول دارد. بنگاههای بزرگ اقتصادی مثل گل گهر، مس سرچشمه، فولاد زرند و… دارد و سرمایهگذاری خوبی در آن میشود؛ سهم آن، از معدل تولید در کشور بیشتر است اما متأسفانه شهر کرمان، یک روستای بزرگ است. یک ده بزرگ شده است. هر چند سالی، یکبار که به کرمان میآیم، میبینم یک جاهایی که خراب و مشکلدار بوده هنوز هم همان طور است.
در کرمان در زمینهی عمران شهری، خیلی کاری انجام نشده است و این حق مردم کرمان نیست. البته مسئولان زحماتی میکشند چه شهرداری، چه شورای شهر، چه نمایندگان استان و… ولی باید تلاش و محبت بیشتری نسبت به کرمان داشته باشند.
البته دیدن بعضی جاها مانند محلهی شهر، مسجد صاحب الزمان، میدان شهدا، مزار شهدا؛ همه یادآور خاطرات گذشتهی ماست.