آوید نیوز: گویی این روزها و در همین دنیای آبی و خاکی خودمان، جهان های موازی وجود دارد که با چشم فیزیکی خودمان توانایی دیدنش را پیدا کرده ایم که تعریف زندگی و مردمان در آن ها برای ما خیال و قصه است و موجوداتش پری و افسانه…
بازی منچستر یونایتد در هفته اول فصل جدید لیگ انگلیس شروع می شود اما تو دیگر فقط حسرت آن چمن سبز، ورزشگاه زیبا، لباس های شکیل را نمی خوری… تو با دیدن این بازی حسرت ساده ترین حق حیات خود را می خوری و آن حق نفس برای زندگی است وقتی سمت نگاهت به سمت سکوهایی می رود که پر از مرد و زنی است که گیپ اندر گیپ در کنار یکدیگر نشسته اند و بدون ماسک و ترس از کرونا باهم شعار شادی از گل های تیم شان را سر می دهند…
این خیال راحت آن ها و همین در کنار هم نشستن های بدون ترس همان تفاوت بزرگ ما و آن ها در دنیای واقعی خودمان و دنیای موازی آن هاست که می بینیم… تفاوت این خیال راحت و ناراحت در بودن یا نبودن کروناست… از اینکه دیگر قرار نیست با تمام میل خود، ساده ترین تصمیم های زندگی ات را بگیری و به عزاداری یا ورزشگاه بروی و وقت تمام شدن، یک تهدید بالفعل بزرگ در حد بمب ساعتی برای جامعه و اطرافیانت محسوب شوی…
تفاوت در همین است که در یک طرف دنیا برای تعطیلات خود برنامه های دورهمی مثل همین استادیوم را می ریزند اما در این طرف دنیا هنوز تعطیلات اجباری می گذارند برای انزوا و تنهایی…
تفاوت در این است که در یک طرف دنیا ماسک ها از صورت پائین می آید برای دیدن لبخندهای واقعی و در طرف دیگرش نقاب شادی روی صورتت هم فقط حال خودت و دیگران را بد می کند و هرچه هست خیسی چشمی است که ماسک های روی صورت را تر می کند…
هرگز روزی تصور نمی کردیم بدیهی ترین اتفاقات دنیا برای ما تخیلی شود و ساده ترین تصاویر روی کره زمین تبدیل به جلوه های ویژه ای شود که برای ما افسانه های هیجان انگیز تلقی شود.
دیدن ورزشگاه اولترافورد شهر منچستر با آن همه جمعیت یعنی زندگی برخلاف آنچه که از دنیا در بخش های خبری صدا و سیما پخش می کند، به حالت عادی برگشته است و یا حداقل به آن خیلی نزدیک شده است…یعنی آنچه که این روزها چشم ما کمتر می بیند و روز به روز فقط سطح هشدارها برای ما بالاتر می رود و آمار مرگی که قلب ما را خنجر می کشد و عزیزانی که هر روز بیشتر در اطراف ما پرپر می شوند و در نهایت اعدادی که حکم مرگ را برای ما جمع و تفریق می زنند و صراحتا هم اعلام می شود که قرار نیست تا مدت های آینده برای شما این اعداد کمتر شود…
بالاخره روزی اوضاع برای ما هم خوب می شود… چرخش دنیا و روزگار بالاجبار حال ما را هم طبیعی می کند… ورزشگاه های ما هم درهای خود را باز شده می بیند و همه مراسم های ما نیز بدون واژه ای به نام پرتوکل برپا می شود…بالاخره روزی نفس طبیعی و سالم، شادی خود را به این مرز هم می آورد اما…اما آنقدر دیر که ما شادی کردن و یا حتی نفس کشیدن یادمان رفته است…حتی همین یک روز دیرترهای امروز که جان چندصد نفر را در همین مرزهای اطراف خودمان می گیرد و جز نوشتن سیاهی و فشردن قلب کاری از دست ما برنمی آید…