به بهانه درگذشت منصور میرحسینی روزنامه نگار قدیمی کرمانی
آویدنیوز: نوشتن درباره کسی که بسیار خوب از نزدیک می شناسی هم سخت است و هم آسان. سخت از این جهت که باید با کلمات جوری بازی کنی که حرفی ناگفته نماند و آسان از این جهت که به واسطه فامیلی و نزدیکی و همچنین فعالیت فرهنگی مستمرش خوب او را می شناسی.
منصور میرحسینی که متاسفانه از امروز باید از او به عنوان مرحوم در پیشوند نامش استفاده کنیم از جمله مردان بزرگ و غریب معاصر ماست؛ در حوزه فرهنگ و عرصه مطبوعات با آن صدای خاصش و تیپ مردانه و قد بلندش. مردی که تا زمان حیات تعصب بسیاری بر فامیل خودش داشت و تلاش می کرد همه را به هر بهانه ای دور هم جمع کند. تا آنجا که انجمن خانواده میرحسینی را تشکیل داد. از خصوصیاتش این بود که حافظه بسیار خوبی داشت و همچنین اشراف خاصی بر تاریخ داشت. تا جایی که وقتی در کنارش می نشستی با تسلطی که زبانزد بود، اتفاقات پیرامون هر موضوعی را بی پرده مثل یک نویسنده ماهر تشریح می کرد. به واسطه همین دانش، کتابی را به نام سال های خاکستر از خاطرات زندگی خودش با جزییات کامل به رشته تحریر درآورد و اگر زمان این شانس را به او می داد با دقت و وسواسی که داشت، جلدهای دیگر آن را حتما منتشر می کرد. بسیار کتابخوان بود و حامی کتاب و در همین سالهای معاصر کتابسرای یک صفحه را بدون هیچ چشمداشت مالی فقط به عنوان پاتوق برای اهالی فرهنگ و هنر راه اندازی کرد؛ با اینکه می دانستم همه هزینه ها را از جیب خود می پردازد و هیچ سودی برایش حاصل نمی شود. سه سال پیش همان روزهایی که تازه کرونا آمده در بحبوحه همه اتفاقات بد ، تابلوی کتابسرا را بالا برد و چراغ آنجا را روشن کرد و همان چراغ دل بسیاری از اهالی فرهنگ بود که هیچ جایی را برای دور همی پیدا نمی کردند. منصورخان مردانه ایستاد و چهارشنبه ها را مخصوص همین نشست های ادبی قرار داد تا جایی که در ماه های بعدش به جایگاه مهمی این نشست ها رسید. این گردهمایی هفتگی محلی بود برای آشنایی اصحاب فرهنگ و هنر و بحث و تبادل نظر پیرامون شخصیت های حوزه ادبیات و تاریخ. خودش هم شاعر بود و هم ادبیات را به خوبی می شناخت. میرحسینی در زمان حیات کتابی از شعرهایش را به چاپ رساند و همچنین هفته نامه ای را با نام یک صفحه به عنوان سردبیر منتشر می کرد، آن هم در روزهایی که چاپ هر اثر فرهنگی یک معجزه است. او عاشقانه قدم در این راه گذاشته بود. زیرا به کار خودش و رسالت حرفه ای اش ایمان بسیار داشت. امروز که این مطلب را می نویسم افسوس می خورم به رفتنش و نبودش در جهانی که از نسلش هر روز کمتر می شود.