آوید نیوز ـ روزنامهنگاری یکی از مشاغلی است که شما را با آدمهای زیاد و متفاوتی آشنا میکند. آدمهایی با توانایی و استعدادهای گوناگون، با رفتار و کردارهای مختلف، با دنیایی از تجربه، با هزار راه درست و نادرست رفته و نرفته؛ که این آشنایی، اقلا برای من شیرینترین بخش این حرفه که نه، عشق است. در این سالهای روزنامهنگاری بارها و بارها تجربهاش کردم و وجود همینهاست که هنوز دوست دارم روزنامهنگار باشم اما گاهی چه زود دیر میشود؛ این جملهایست که همه شنیدهایم اما گاهی تا تجربه نکنیم باورمان نمیشود… و من خرسندم از اینکه در آوید کرمان گفتوگوییهایی با «استاد محمد امام» (که ایشان بسیار کم مصاحبه میکردند و جزو افتخارات آوید مصاحبه با اوست) و نیز با عزیز از دست رفته «جلال طیب» انجام دادم و افسوس میخورم که نتوانستم در دورهی حیات «آقای مظهری» که برای اولین بار کار روزنامه نگاری و خبرنگاری را با ایشان در نشریه بوتیا شروع کردم، گفتوگویی داشته باشم. چرا که همیشه فکر میکردم هنوز فرصت هست و من به زودی با این پدر مهربان مصاحبه خواهم کرد… اما او زودتر از آنچه فکر میکردم از میان ما رفت… آخر تابستان امسال برای من با اندوه از دست دادن بزرگان و مهربانان این دیار گذشت و باور ندارم که جلال طیب، جلیل مظهری و محمد امام به دیدار معبودشان شتافتند… استاد محمد امام این هنرمند نقاش عزیز که برای انجام مصاحبه و گفتوگویی دو ساعته با او، به ایشان مراجعه کردم اما تجربیات، آگاهیها و علمش در خصوص هنر و هنرمند، بارها و بارها مرا به آن منزل کشاند و پای صحبتهای وی نشاند و یا جلال طیب هنرمند و هنردوست عزیز که دنیایی از تجربه و آگاهی بود و به من نشان داد سن یک عدد در شناسنامه است و انسان باید تا آخرین لحظه به زندگی امیدوار باشد و زندگی کند و تا زنده است کارش را به دیگران واگذار نکند. میخواهم در این فرصت و مجال کوتاه یادی کنم از این سه عزیز که از هر کدام به گونهای آموختهام. روح و روانشان شاد…
بر خود لازم دانستم تا به پاس قدردانی از روانشاد «جلیل مظهری» که شروع کار روزنامهنگاریام، با ایشان بود؛ صفحه آخر یادها و خاطرههای این شماره را به ایشان اختصاص دهم.