• خانه
  • اخبار
    • اخبار کرمان
    • اخبار ایران و جهان
  • جامعه
    • روزگار ما
    • دهکده جهانی
    • نگاه نسل نو
  • آوید گشت
    • کجا بریم؟
    • آوید خودرو
  • آشپزخانه
  • مد و آراستگی
  • فرهنگ و هنر
    • تئاتر
    • تجسمی
    • ترنم موسیقی
    • رادیو و تلویزیون
    • هنر هفتم
    • کتابسرای آوید
    • فرهنگ عامه
  • سلامت
  • ورزش
    • اف سی آوید
    • آوید اسپرت
    • سرگرمی
  • یادها و خاطره ها
    • مشاغل خاطره‌انگیز
    • قاب خاطرات
    • نوستالژی
  • عکس
  • تازه ها
  • یادداشت
  • آویدی ها
  • ارتباط با ما
پایگاه فرهنگی اجتماعی آوید نیوز :::  AVID NEWS Magazine
  • ۸ خرداد ۱۴۰۴
پایگاه فرهنگی اجتماعی آوید نیوز :::  AVID NEWS Magazine
  • خانه
  • اخبار
    • اخبار کرمان
    • اخبار ایران و جهان
  • جامعه
    • روزگار ما
    • دهکده جهانی
    • نگاه نسل نو
  • آوید گشت
    • کجا بریم؟
    • آوید خودرو
  • آشپزخانه
  • مد و آراستگی
  • فرهنگ و هنر
    • تئاتر
    • تجسمی
    • ترنم موسیقی
    • رادیو و تلویزیون
    • هنر هفتم
    • کتابسرای آوید
    • فرهنگ عامه
  • سلامت
  • ورزش
    • اف سی آوید
      قانون مدار در حبس و قانون شکن روی سر!

      قانون مدار در حبس و قانون شکن روی سر!

      برای مرضیه جعفری که مادرانگی را در فوتبال ایران تعریف کرد

      برای مرضیه جعفری که مادرانگی را در فوتبال ایران تعریف کرد

      یک کری خوانی مرگ آور!

      یک کری خوانی مرگ آور!

      باشگاه های فوتبال ایران مغلوب دولت و نهادهای قدرت

      باشگاه های فوتبال ایران مغلوب دولت و نهادهای قدرت

    • آوید اسپرت
      مس رفسنجان به فینال لیگ برتر زورخانه‌ای راه‌یافت

      مس رفسنجان به فینال لیگ برتر زورخانه‌ای راه‌یافت

      دافعه ورزش کرمان قوی تر از جاذبه برای ورود بخش خصوصی

      دافعه ورزش کرمان قوی تر از جاذبه برای ورود بخش خصوصی

      سوارکاری کودکان؛ جایگزین موبایل و تبلت

      سوارکاری کودکان؛ جایگزین موبایل و تبلت

      اصالت، افتخار و اکنون؛ چهره جدید

      اصالت، افتخار و اکنون؛ چهره جدید

    • سرگرمی
      با مهارت تمام بِچِکان!

      با مهارت تمام بِچِکان!

      بازی‌هایی برای خانه نشینی‌های فامیلی نوروزی

      بازی‌هایی برای خانه نشینی‌های فامیلی نوروزی

  • یادها و خاطره ها
    • مشاغل خاطره‌انگیز
    • قاب خاطرات
    • نوستالژی
  • عکس
    اندر احوالات کوچه باغ لِلِه

    اندر احوالات کوچه باغ لِلِه

    تصاویری از تئاتر وی آی پی با طعم مرگ

    تصاویری از تئاتر وی آی پی با طعم مرگ

    خیال انگیز چون قالی کرمان

    خیال انگیز چون قالی کرمان

    آبگوشت کرمانی با طعمی خاص

    آبگوشت کرمانی با طعمی خاص

    سفر به سرزمین محرم و تعزیه

    سفر به سرزمین محرم و تعزیه

  • تازه ها
  • یادداشت
  • آویدی ها
  • ارتباط با ما
  • دنبال کن
    • Instagram
۰ نظر اشتراک‌گذاری
در حال خواندن
برای گرفتن مجوز نمایشگاه، پشت در اتاق مدیر کل خواب رفتم
برای گرفتن مجوز نمایشگاه، پشت در اتاق مدیر کل خواب رفتم
خانه
فرهنگ و هنر
تجسمی

برای گرفتن مجوز نمایشگاه، پشت در اتاق مدیر کل خواب رفتم

۲ مرداد ۱۳۹۹ فاطمه نخعی فر تجسمی, فرهنگ و هنر, ویترین ۰ نظر

گپ و گفتی با مظفر طاهری عکاسباشی معروف کرمانی

آوید نیوز: «مظفر طاهری» متولد دهم آذرماه سال ۱۳۳۷ کرمان همان «عکاس‌باشی» است که در خیابان زریسف این شهر به دنیا آمده است. عضویت در انستیتو عکاسی حرفه‌ای انگلستان BIPP و نیز سازمان بین‌المللی عکاسان آزاد آمریکا IFPO از سال ۱۹۹۰ میلادی، دریافت لوح سیمین، دیپلم افتخار و لوح تقدیر از نمایشگاه بزرگ عکاسی مرکز توسعه‌ی صادرات ایران، در سال ۷۱، طوبی زرین جشنواره‌ی بین‌المللی هنرهای تجسمی فجر سال ۸۸ ، برگزاری نمایشگاه‌های متعدد انفرادی و جمعی و نیز آموزش به دانشجویان، بخشی از فعالیت‌های این عکاس هنرمند کرمانی است که هیچ وقت کلاس آموزش عکاسی نرفته و عکاسی را به صورت خودآموز فرا گرفته ولی دارای گواهینامه درجه یک هنری است.
همسر ایشان «زری باقری» نیز عکاس است و دو دختر ثمره‌ی ازدواج آن‌هاست که از سال ۸۸ عضو انجمن عکاسان ایران شده‌اند و در جشنواره‌های مختلف عکاسی شرکت می‌کنند. وی که چند سالی است به دلایلی که در ادامه‌ی گفت‌وگوی تلفنی چند ساعته‌ی ما با ایشان می‌خوانید از کرمان مهاجرت کرده و به تهران رفته است؛ می‌گوید:

مادرم اهل فرهنگ بود و به آداب و سنت‌های کرمان علاقه‌ی بسیار داشت. به طوری که از همان روزهای نخست شروع برنامه‌ی فرهنگ و مردم رادیو ایران با این برنامه همکاری‌اش را آغاز کرد. بعدها من هم از طریق ایشان با این برنامه همکاری می‌کردم و این اولین کار فرهنگی من بود. از طرف دیگر پدرم هم خیلی به عکس و عکاسی علاقه داشت و دوستی به نام آقای صارمی داشت که در صحبتی که با آقای مشکوه از پیشکسوتان عکاسی کرمان داشتم؛ ایشان نقل کردند که آقای صارمی علاوه بر کار اداری که داشته به صورت جنبی عکاسی هم می‌کرده است. وی هر چند وقت یک‌بار به منزل ما می‌آمد و از من عکس می‌گرفت که زیباترین عکس من، عکسی است که در حدود یک‌سالگی در آغوش پدر هستم و در اوج خنده یک قوطی فیلم آگفا دستم است که این نشان می‌دهد از همان زمان علاقه به عکاسی در خون من بوده است. ضمن اینکه به تازگی کشف کرده‌ام که دایی‌ام «حسین شمشیری» عکس می‌گرفته و تعدادی از عکس‌های کودکی‌ام را او گرفته است و به قول خودش بچه‌ی حلال‌زاده به دایی‌اش می‌رود.
در فامیل ما افراد دیگری هم بوده‌اند که عکاسی می‌کردند؛ البته نه به صورت حرفه‌ای. به عنوان مثال حدود ۵۰ – ۶۰ سال پیش دایی مادرم «اصغر هنرمند راد» و نیز «زنده‌یاد علی شمشیری» که خوش نویس هم بوده عکاسی می‌کردند. خلاصه من در خانه‌ای بزرگ شدم که همه با فضای عکاسی آشنا بودند.
کم کم که خودم را بیشتر می‌شناختم بیشتر اوقات منزل خاله شایسته‌ام بودم و برایم یک آرزو بود که دوربین لوبیتل پسر خاله‌ام «منصور زندرحیمی» را به دست بگیریم چون عکاسی را یک کار خیلی بزرگ می‌دیدم تا اینکه جرقه‌ای زده شد و این علاقه را منفجر کرد.
در خانه‌ی دوست پدرم آقای «جلیل نشاط» مجلس روضه‌خوانی‌ای برپا بود. قبل از شروع مراسم، جواد آقا پسر ایشان با سلف‌تایمر دوربین لوبیتل عکس دسته‌جمعی‌ای گرفت که با صدای این دوربین، عشق به عکاسی در من آغاز شد ولی تا سال ۵۴ تنها توانستم یک عکس با دوربین جیبی ۱۱۰ بگیرم که موضوع آن عکس یادم نیست ولی ذوق مرگ شدم.
عید سال ۵۴ از پول عیدی‌هایم اولین دوربینم که فلیکو بود؛ را به قیمت ۱۵۰ تومان به همراه یک حلقه فیلم ۱۲ تایی ۱۲۰ از عکاسی «شمس» آقای «علی محمدی» واقع در چهارراه کاظمی خریداری کردم. جالب اینجاست که از ذوقی که داشتم به سرعت همه‌ی عکس‌ها را گرفتم و به خواهرم نیز که اصرار داشت عکس بگیرد؛ با کلی منت و غرور بعد از گرفتن یک تومان پول عکس، اجازه دادم یک عکس بگیرد. بعد که فیلم را برای چاپ به آقای «بوریا زاده» عکاسی هاله واقع در ابتدای خیابان زریسف دادم؛ فقط عکسی که خواهرم گرفته بود؛ چاپ شد و آن هم عکسی بود که از خود من گرفته بود در حالی که کوزه‌ی سبز شده‌ی نوروز را روی دوشم گرفته بودم. خلاصه کلی آبرویم در همان اول کار رفت و من ماندم و حس بدی که یک نفر به اصطلاح عکاس، موقع تحویل عکس‌هایش عکسی را بگیرد که خودش داخل عکس است؛ به این معنی که تمام عکس‌های او خراب شده و فقط عکسی که او نگرفته درست از کار درآمده است.
به هر حال سال ۱۳۵۶ در زمان دانشجویی‌ام توانستم با کمک هزینه‌ی تحصیلی آن که ماهی ۳۰۰ تومان بود یک دوربین فد۳ روسی از فوتو کیهان، آقای محمدی در خیابان شاهپور (شریعتی فعلی) بخرم و با دو ماه دیگر هم آگراندیسور و بقیه لوازم را از فوتو شرق (آقای یزدان‌فر)در خیابان شاهپور بخرم و با کتاب‌هایی که از کتابخانه‌ی میمندی‌نژاد می‌گرفتم، کار عکاسی و تاریکخانه‌ام را به صورت آماتور شروع کردم.
در گذشته، خانه‌ها «راه بوم» داشتند. یعنی راهی که به پشت‌بام می‌رفت و اغلب تنها راه پله نبود بلکه اتاقکی هم داشت. من هم اتاقک «راه بوم» را تاریکخانه‌ی عکاسی‌ام کردم اما آنجا مشکل نبود آب، کار را دشوار می‌کرد و باید دائم از پله‌ها بالا و پائین می‌رفتم تا آب بیاورم. بنابراین تصمیم گرفتم از حمام خانه در مواقعی که استفاده نمی‌شد؛ به عنوان تاریکخانه استفاده کنم. عشق به عکاسی باعث می‌شد که من مدام وسایلم را در حمام بگذارم و بعد از کار هم آن‌ها را جمع کنم.
در شهریور ماه ۱۳۵۷، اولین تظاهرات در کرمان علیه رژیم شاه برپا شد. ماه رمضان بود و تظاهرات از مسجد جامع آغاز شد و تظاهرکنندگان بعد از یک دور، دور میدان مشتاق، دوباره به مسجد جامع رفتند. من هم که منزل‌مان در ابتدای خیابان زریسف بود؛ همراه با شروع تظاهرات دوربینم را برداشتم و دو عکس گرفتم و از ترس مأمورها بلافاصله به خانه رفتم. انتظار داشتم مرا دستگیر کنند اما وقتی دیدم اتفاقی نیفتاد؛ جرأت پیدا کردم. روزهای دیگر هم به میان تظاهرات‌کنندگان می‌رفتم و از آن‌ها عکس می‌گرفتم. آن موقع تنها ۲۰ سال داشتم؛ یک مجموعه از آن دوران کار کردم که نامش را «سیر جنبش در کرمان» گذاشتم و بعد از انقلاب هم یک آلبوم درست کردم که تمامی عکس‌ها را با تاریخ و مشخصات تظاهراتی که انجام شده بود؛ ثبت کردم و غیر از یکی دو موردی که از عکس‌ها به دوستانم اهدا کردم؛ کلاً پروژه را بسته و دیگر نشان هیچ‌کس ندادم و این گنجینه را محفوظ نگه داشتم. زیرا دوست نداشتم از این طریق برای خودم امتیاز بگیرم؛ دلم می‌خواست خودم به عنوان «مظفر طاهری» عکاس شناخته شوم نه به خاطر یک مجموعه، مظفر طاهری باشم.
در سال ۵۸ هم به شکل حرفه‌ای عکاسی را شروع کردم و در اولین قدم، انبار مرحوم پدرم را که کنار خانه‌مان بود؛ تبدیل به آتلیه کردم و اسم «عکاس باشی» را برای خودم انتخاب کردم که اسم بزرگی بود و برای من لذت‌بخش بود؛ زیرا در گذشته به عکاس‌هایی که به درجه‌ی بالایی می‌رسیدند؛ لقب «عکاس باشی» را می‌دادند. مثل عکاس‌هایی که در دربار ناصرالدین شاه بودند.
بعد از انقلاب به مدت یک سال هم، عکاس روزنامه‌ی اطلاعات بودم. البته همان سال ۵۸ علاوه بر کار حرفه‌ای، برای دل خودم هم عکاسی می‌کردم و مجموعه‌های مستند اجتماعی از آن سال‌ها دارم. البته قبل از آن هم در سال ۵۵ از برخی بناهای تاریخی کرمان مثل بیمارستان نوریه، زمانی که هنوز درخت‌های آن کوچک و کوتاه بودند، عکس گرفتم یا سال ۵۶ یک مجموعه عکس اجتماعی تهیه کردم.
جرقه‌ی این کارهای جنبی هم از آنجا در ذهنم زده شد که روزی (در سال ۵۶) عکسی را در روزنامه دیدم که در مسابقه برنده شده بود و این عکس مربوط به یک خانه‌ی کاهگلی روستایی بود و من با دیدن آن عکس، به این فکر افتادم که چرا من این جور عکس‌هایی را نگرفتم. خلاصه تصمیم گرفتم که شروع به گرفتن عکس‌های جنبی علاوه بر حرفه‌ام کنم و این کار را هم کردم. یادم می‌آید همان سال‌ها با زن دایی‌ام به موزه‌ی حمام گنجعلی‌خان کرمان رفتیم؛ آنجا نوشته شده بود «عکاسی ممنوع» ولی من زن دایی‌ام را به قسمت انتهایی آن مجموعه بردم و از او عکس گرفتم و چون سکوت بر آن فضا حاکم بود؛ صدای دوربین باعث شد مسئولان آنجا بفهمند و مرا جلب کنند. هرچه گفتم من بدون فلاش از زن دایی‌ام عکس گرفتم آن‌ها نپذیرفتند و می‌خواستند که فیلم را از بین ببرند ولی چون من از دیگر سوژه‌ها هم عکاسی کرده بودم اجازه‌ی این کار را ندادم و خلاصه باعث کلی درگیری شد.
بعد از این حادثه، به میراث فرهنگی رفتم و مجوز عکس‌برداری از اماکن تاریخی کرمان را گرفتم و به همان موزه‌ی حمام گنجعلی‌خان رفتم و شروع کردم به عکاسی و دیگر کم کم با آن‌ها که آن روز با من درگیر شده بودند؛ هم دوست شدیم.
خلاصه عکاسی از بناهای کرمان را به این شکل آغاز کردم که از سال ۶۶ تا یکی دو سال پیش ادامه پیدا کرد.
آن سال‌ها فقط عکس می‌گرفتم و جایی نبود که آن‌ها را ارائه بدهم. تا اینکه سال ۱۳۶۵، برای اولین بار، اولین انجمن سینمای جوان استان، جشنواره‌ای را برگزار کرد و من حس کردم می‌توانم حداقل خودم را بسنجم. بنابراین در این جشنواره شرکت کردم و در بخش ویژه‌ی آن عکس من با موضوع «طبیعت»، اول شد و ۵۰۰ تومان جایزه گرفتم.
همان سال فراخوانی برای جشنواره‌ی سال بعد که سراسری برگزار می‌شد (سال ۶۶) ارائه شد که دو بخش جوان و حرفه‌ای داشت و من حس کردم نباید در بخش جوان شرکت کنم و باید در بخش حرفه‌ای باشم (کمی مغرور شدم) همین کار را هم کردم؛ عکس من برنده نشد، اما انتخاب شد.
بعد از آن در همان سال، عکسی را از طریق اداره‌ی فرهنگ و ارشاد اسلامی تهران به نمایشگاه عکسی که در چین برگزار شد؛ فرستادم. از ایران سه عکس انتخاب شد که یکی عکس من بود.
در بخش حرفه‌ای جشنواره‌ی سینمای جوان استان هم برگزیده شدم. تا سال ۱۳۶۸ که حس کردم باید کارهایم را به شکل انفرادی نشان دهم و به قول معروف خودم را محک بزنم و بفهمم در چه سطح و چگونه هستم. بنابراین تصمیم گرفتم نمایشگاهی از عکس‌هایم را به صورت انفرادی برگزار کنم که البته تا آن زمان کسی در کرمان، نمایشگاه انفرادی برگزار نکرده بود. تصمیم گرفتم نمایشگاهم را از تاریخ ۲۴ شهریور سال ۶۸ تا ۲۴ مهر همان سال برپا کنم. زیرا قرار بود سمینار کرمان شناسی در نیمه‌ی دوم مهر آن سال در کرمان برگزار شود و از سراسر ایران، مهمان‌هایی به کرمان می‌آمدند و من دوست داشتم. آن‌ها هم عکس‌های من را ببیند.
یادم است معاون هنری آن سال ارشاد چون کارشناس نداشت که عکس‌ها را بررسی کند؛ این کار را به تعویق می‌انداخت و به من مجوز داده نمی‌شد تا اینکه تصمیم گرفتم هر طور شده مجوز برگزاری این نمایشگاه را بگیرم. پیش معاون هنری رفتم و او گفت آقای جعفری مدیر کل ارشاد باید عکس‌ها را تائید کند. من همراه معاون به اتاق رئیس رفتیم و وی به من گفت که در اتاق انتظار بمانم تا او با مدیر کل صحبت کند و بعد مرا به داخل فرا بخواند. خلاصه ایشان داخل رفت و من پشت در منتظر نشستم و خبری نشد تا اینکه وقت اداری تمام شد و رئیس دفتر مدیر کل، به من گفت که وقت اداری تمام شده است و برو. من هم گفتم آیا این اتاق در دیگری دارد که مدیر از آنجا رفته باشد که وقتی پاسخ منفی رئیس دفتر ایشان را شنیدم، گفتم پس شما برو من می‌مانم تا بیرون بیایند. او هم رفت و من همان جا روی مبل خواب رفتم. ناگهان با صدای اینکه «این آقا کیست» از خواب بیدار شدم؛ آقای جعفری مدیر کل بود؛ ناگهان معاون هنری گفت من فراموش کردم راجع به شما چیزی بگویم. مدیر کل هم وقتی وضعیت را دید؛ همان‌جا مجوز برگزاری نمایشگاه را به من داد ولی متأسفانه نمایشگاه را قبل از ۲۴ مهر و آن سمینار کرمان شناسی که ارائه در آن زمان، نیمی از هدف من بود؛ جمع کردند و من هم ناراحت شدم و گفتم که دیگر در کرمان نمایشگاه نمی گذارم. ولی برای خودم کار می‌کنم که این تصمیم ۱۰ سال طول کشید.
در آن نمایشگاه هم که در موزه‌ی صنعتی کرمان برپا شد، ۱۰۰ قطعه عکس در شش زمینه‌ی معماری، اجتماعی، طبیعت، عاشورا و ابنیه‌ی کرمان و دیدنی‌های محیط زیست را در معرض دید عموم قرار دادم که با استقبال خوبی هم مواجه شد.
بعد از آن هم طی این ۱۰ سال به تهران و سایر جشنواره‌های ایران عکس می‌فرستادم. که در بسیاری از جشنواره‌ها انتخاب شدم و به جوایزی هم دست پیدا کردم.
از دیگر کارهای مهمی که در این مدت انجام دادم؛ بنیان‌گذاری انجمن عکاسان استان کرمان بود که من به عنوان رییس انجمن، به همراه چهار نفر از دوستانم (فرهنگ حاتمی، سید محمدعلی مهدویان، فخری عرب‌پور و علی‌بابا عامری ثانی) توانستیم حتی اساسنامه‌ی انجمن را تصویب کنیم که باز هم با کم‌لطفی‌هایی روبه‌رو شدیم که باعث شد نتوانیم به خواسته‌های‌مان جامه‌ی عمل بپوشانیم و به فعالیت‌مان ادامه دهیم. به همین خاطر هم در انجمن عکاسان حرفه‌ای که دوستانم در سال ۸۶ راه‌اندازی کردند؛ با وجود دعوت آن‌ها و خواسته‌ی درونی خودم، هیچ‌گونه همکاری‌ای نکردم و اعتقاد دارم که طی این ۱۳ سال بین فعالیت دو انجمن یعنی از سال ۷۴ تا ۸۶ می‌توانستیم کلی عکاس تحویل کرمان بدهیم که متاسفانه این اتفاق نیفتاد.
در سال ۷۷ دکتر «عبدالمجید هدایت» رئیس بخش فرش دانشکده‌ی هنر دانشگاه باهنر کرمان برای تدریس عکاسی در این دانشکده از من دعوت کرد و من به عنوان «مظفر طاهری عکاس» وارد دانشگاه شدم که باید بگویم تدریس و آشنایی با دانشجوها، تاثیر بسیار عجیبی در زندگی من گذاشت و نقطه‌ی عطف زندگی من است. تمام وقت تدریس می‌کردم. من استاد دانشگاه نبودم بلکه دوست دانشجویان بودم و تا الان این ارتباط و دوستی را با اساتید و دانشجویان دانشکده‌ی هنر حفظ کرده‌ام و این دانشکده حس و حال خوبی داشت و من همه‌ی آن‌ها را بالاتر از دوست می‌دانستم.
فقط هم به درس دادن بسنده نکردم بلکه از جمله مهمترین کاری که در دانشگاه توانستم با کمک دانشجویان انجام بدهم، برگزاری نمایش‌واره‌ی عکاسی به نام «نمایش‌واره‌ی عکس صبا» بود که یک جشنواره در این سطح را فقط تصویر سال در سطح کشور انجام می‌داد و من آن را در سطح دانشکده‌ی هنر برگزار کردم. یا همراه با برگزاری یک کارگاه ۱۰ روزه توانستم ۶۲۷ قطعه عکس از ۱۱۷ دانشجو را در دانشکده‌ی هنر دانشگاه باهنر به نمایش بگذارم و با جذب اسپانسر بدون اینکه دانشجویان هزینه‌ای بپردازند، عکس‌ها را به طور رایگان به خودشان دادم و تعدادی از آن‌ها را در افتتاحیه‌ی نگارخانه‌ی فریاد در سال ۸۹ به نمایش گذاشتم.
در رابطه با دانشکده‌ی هنر خیلی خوش‌حالم که اگر هیچ کاری انجام نداده باشم؛ حداقل اینکه آقای «عباس افضلی ننیز» را برای ادامه‌ی راهم تحویل کرمان دادم. او که اولین کارشناس ارشد عکاسی در استان کرمان است؛ تا به حال فعالیت‌های بسیاری را در کرمان انجام داده است و چندین سال هم در دانشکده‌ی هنر مشغول تدریس است. هر چند ادعای اینکه کار خاصی را در رابطه با او انجام داده باشم را ندارم ولی اگر حداقل او را به عکاسی علاقه‌مند و ادامه‌ی مسیر تحصیلی او را معین کرده باشم؛ خود یک کار مهم است.
اما از سال ۷۸ به بعد دیگر تصمیم گرفتم بیشتر در نمایشگاه‌های فردی و جمعی شرکت کنم تا به اصطلاح جا را برای جوان‌ترها باز کنم و جای کسی را هم نگیرم. نمایشگاه انفرادی در خانه‌ی عکاسان ایران در تهران در سال ۷۸، از جمله این نمایشگاه‌هاست.
سال ۸۸ نمایشگاهی که سال ۶۸ برای اولین بار به صورت انفرادی برگزار کرده بودم را دوباره تکرار کردم و به نظرم خیلی هنر کردم که بعد از ۲۰ سال دوباره همان عکس‌ها را تکرار کردم. زیرا افرادی که اهل هنر هستند سعی می‌کنند عکس‌هایی که اول کارشان گرفته‌اند و مبتدی بودند را خیلی در معرض دید نگذارند. من اما این کار را کردم حتی در آن نمایشگاه تعدادی از عکس‌هایی را که در سال ۵۶ گرفته بودم را به نمایش گذاشتم. بعد از آن دیگر تدریس و کار را در دانشگاه کمتر کردم و سال ۹۱، نمایشگاه «کارهای بیکاری» را به نفع انجمن یاس در کرمان برگزار کردم. در سال ۹۲ هم آخرین نمایشگاه من در کرمان مربوط به اولین کارهایی که انجام داده بودم و همان عکس‌های دوران انقلاب که ۲۰ سال به عنوان گنجینه حفظ‌شان کرده و نمایش نداده بودم با عنوان «من فقط ۲۰ سال داشتم» را برگزار کردم که خوش‌بختانه استقبال خوبی از آن شد و گزیده‌ی آن عکس‌ها هم در سال ۹۳ در دانشگاه باهنر کرمان به نمایش گذاشتم.
از سال ۹۰ هم تصمیم گرفتم از کرمان مهاجرت کنم و وقت بیشتری داشته باشم تا مجموعه عکس‌هایم را آماده کنم تا در کتابی با مضمون «۳۵ سال عکاسی کرمان» چاپ و تقدیم کنم به همه‌ی مردم ایران. البته سال ۹۳ تصمیم گرفتم قبل از مهاجرتم، به عنوان آخرین کار، کارگاه عکاسی ۱۲۳ روزه‌ای با عنوان «۱۲۳ روز با مظفرخان عکاس‌باشی» را برگزار کنم که افتتاحیه‌ی بسیار خوبی در جلوی آتلیه‌ی خودم برای آن برگزار کنم که افتتاحیه‌ی آن برگزار شد ولی متاسفانه که شاید بخشی از آن به خود من بر می‌گردد، این کارگاه که قرار بود رایگان برگزار شود و شاید از طریق آن مظفرخان عکاس باشی بتواند دینش را به کرمان و عکاسی کرمان ادا کند؛ برگزار نشد و آن افتتاحیه «جلسه‌ی خداحافظی کامل من» از کرمان شد.
خوشبختانه در تهران توانستم در اولین گام، یک کارگاه عکاسی پرتره در دانشگاه هنر برگزار کنم که شاید این حداقل برای شروع کارم در اینجا بد نباشد.
البته من هیچ وقت دوست نداشتم راجع به این مسائل صحبت کنم ولی الان که از کرمان رفته‌ام؛ فکر می‌کنم راحت‌تر می‌توانم صحبت کنم؛ چون دیگر جنبه‌ی تبلیغاتی پیدا نمی‌کند. در تمام سال‌هایی که در کرمان کار می‌کردم و نمایشگاه برگزار کردم، به جای بیوگرافی و سوابق کاری تنها می‌نوشتم: «مظفر طاهری، عکاس، متولد سال ۱۳۳۷، کرمان»
در پایان از کرمانی‌ها می‌خواهم قدر همشهریان و هم استانی‌های خود را بدانند. نگذارند وقتی آن‌ها از کرمان رفتند، بگویند چرا رفت؟

خوشبختانه یکی از کتاب‌هایم با عنوان «ناموران کرمان در دهه هفتاد خورشیدی» در سال ۹۷ چاپ شد که شامل پرتره‌های ۶۹ نفر از بزرگان فرهنگ و ادب کرمان است. در خصوص این کتاب باید از دکتر محمدجواد فدایی استاندار محترم کرمان که اگر پشتیبانی ایشان نبود این کتاب به سرانجام نمی‌رسید و همین‌طور آقای سیدمحمدعلی گلابزاده رییس مرکز کرمان‌شناسی که زحمت انتشار کتاب به عهده ایشان بود تشکر کنم.

در پایان لازم می‌دانم از خانمم «زری باقری» قدردانی کنم زیرا که پشتیبان، حامی و فداکار من بوده است و اگر این کتاب من چاپ شود، باعث آن، حمایت و پیگیری‌های خانم و فرزندان من بوده است؛ زیرا من این سال‌های اخیر از نظر روحی وضعیت خوبی نداشتم و آن‌ها به من دلگرمی می‌دادند و پشتکار و اصرار آن‌ها باعث شد که من دوباره شروع کنم. حیفم می‌آید که از دخترانم، هلیا و هیلدا که همیشه همراهم بودند و باعث افتخار من هستند، نامی نبرم.
از همه‌ی دوستانی که در این ۳۵ سال نسبت به من لطف و محبت داشتند؛ سپاسگزارم و تشکر ویژه از مادر عزیزم خانم «اشرف شمشیری» که همیشه پشتیبان من بوده و هنوز هم هست و نیز خاله «شایسته»ی عزیزم که خاطرات شیرین کودکی من در منزل ایشان فراموش شدنی نیست. همچنین یادی بکنم از «کربلایی عزیز» طاهری پدرم که هرچه دارم از اوست و نیز «مرحوم دکتر محمد رضا مجتهدزاده» که ۳۳ سال نه به عنوان موجر بلکه به عنوان یک دوست مرا در چهارراه طهماسب آباد تحمل کرد.

  • برچسب ها
  • عکاس
  • عکاس قدیمی
  • عکاسباشی
  • عکاسی
  • مظفر طاهری

اشتراک گذاری

Facebook Twitter Google+ LinkedIn WhatsApp
مطلب بعدی سرانجام وقت‌گذارنی با سریال‌های ترکی چیست؟
مطلب قبلی پروژه بهسازی بوستان «معلم» به بهره‌برداری رسید

پست های مرتبط

پنجاه سال تاریخ نگاری با دوربین اخبار
6 خرداد 1404

پنجاه سال تاریخ نگاری با دوربین

شب مظفر طاهری برگزار می‌شود اخبار
4 خرداد 1404

شب مظفر طاهری برگزار می‌شود

قانون مدار در حبس و قانون شکن روی سر! اف سی آوید
3 خرداد 1404

قانون مدار در حبس و قانون شکن روی سر!

آخرین مطالب آویدنیوز
6 خرداد 14:56
تجسمی

پنجاه سال تاریخ نگاری با دوربین

4 خرداد 13:32
تجسمی

شب مظفر طاهری برگزار می‌شود

3 خرداد 15:47
اف سی آوید

قانون مدار در حبس و قانون شکن روی سر!

30 اردیبهشت 11:50
تئاتر

اندر احوالات کوچه باغ لِلِه

30 اردیبهشت 10:53
اخبار کرمان

سرانجام سارق خونسرد مقبره!

29 اردیبهشت 16:04
اخبار کرمان

لشکرکشی خیابانی

29 اردیبهشت 00:00
سلامت

شکلات چگونه می‌تواند به سلامتی شما کمک کند؟

28 اردیبهشت 17:37
هنر هفتم

سیدحمیدمیرحسینی داور فستیوال فیلم شد

  • خانه
  • اخبار
  • جامعه
  • آوید گشت
  • آشپزخانه
  • مد و آراستگی
  • فرهنگ و هنر
  • سلامت
  • ورزش
  • یادها و خاطره ها
  • عکس
  • تازه ها
  • یادداشت
  • آویدی ها
  • ارتباط با ما
  • بازگشت‌به‌بالا
موضوعات داغ:
آوید آوید نیوز news نیوز خبر خانواده زناشویی طب سنتی بانوان هنرمندان بانوان هنرمند یادها و خاطره ها AVID News

امانت داری و اخلاق مداری
استفاده از اخبار با ذکر منبع پایگاه فرهنگی اجتماعی آویدنیوز مجاز است.
خبرنامه
کلیه حقوق مادی و معنوی این پرتال خبری متعلق به پایگاه خبری آویدنیوز می باشد.
طراحی و پیاده سازی: شرکت مهندسی فناوری سورنا