به بهانه ۱۱ مرداد، سالروز در گذشت استاد خسرو سینایی
آوید نیوز: عصر بهاری بود و من قرار مهمی داشتم و این راننده تاکسی بود که متوجه این قصه نمی شد .نمی دانم چه شده بود که از هر مسیری می رفتیم به ترافیک می خوردیم و من هم چه حرص می خوردم تا بالاخره به مقصد رسیدم به خانه استاد، وقتی زنگ زدم با عصبانیت در را باز کردند کادویی خریده بودم از آثار حجمی که استاد همیشه از آن لذت می بردند حتی نگاه هم به آن نکرد، عصبانی بود اما مجسمه را از من گرفت ، و گذاشت دم در همان ورودی، یک بفرما گفتند و خودشان زودتر به داخل خانه رفتند همان خانه معروفش که موزه غنی و بزرگی از آثار هنرهای زیبای ایران زمین است من هم با همان شرمندگی به دنبال استاد رفتم باز با همان نگاه از من پرسیدند: چرا دیر کردی؟ من به خاطره تاخیر تو چند قرارم کنسل شد گفتم : به خاطره ترافیک انگاری منتظر همین جمله بودند با عصبانیت بیشتر گفتند : مگر من هم در این شهر زندگی نمی کنم مگر من هم مشکل ترافیک ندارم و … بعد انگاری قیافه شرمگین من را دید خودشان موضوع را عوض کردند و گفتند: بگذریم ، پرسیدند :فیلم آخرت رو تمام کردی؟ من هم یک نسخه دی وی دی رو دادم به استاد گفتند الان فرصت نمی کنم بعدا سر فرصت می بینم( کاری که همیشه می کردند و با تماس تلفنی نکات مهمی را گوشزد می شدند) بعد بلند شدند رفتند دم در کادو را باز کردند با محبت پدرانه ، بسیار از آن تعریف کردند و گفتند مجموعه شعرم چاپ شده و یک جلد از آن را به نام اتاق صورتی قبل از رونمایی رسمی با بزرگواری تمام به من هدیه کردند جایشان در این روزها بسیار خالی است این چند روز هر چه می کنم نمی توانم از فکر خسروی سینمای ایران جدا شوم اگر کرونا نبود و مرگ ناخواسته اش را رقم نمی زد دوباره به بهانه ای در کنار هم می نشستیم و اثری دیگر از استاد را به جان دل نوش می کردیم درست مثل نقشی مینیاتوری روی بوم فرح اصولی، مانند یک رنگ خاص از نقوش انتزاعی گیزلا، شبیه یک نغمه گمشده از آکاردئونی قدیمی و مانند فیلمی که هیچوقت ساخته نشد ورؤیای ساختش هم پژمرد، استاد برخاست و عصازنان پلان زندگی را ترک کرد. حالا او یکی دیگر از هنرمندان ایران زمین است که عنوان فقید بر نامش سایه انداخت در آوردگاه نفس و نام و نان.کارنامه درخشان عالیجناب خسرو سینایی بسیار بزرگ است . به همین دلیل ترجیح بر تأکید است روی آنچه کمتر از او به ذهنها مهمان شده است در این مجال، می نویسم . با این استدلال شاید نقوش مینیاتوری پیرمرد اصفهانی که در سالهای آخر عمر رمقی برای قلم بهدست گرفتن نداشت ولی هنوز هم چند دقیقه هنرش میتوانست نصف جهان را شوکه کند یکی از گزینهها باشد. و استاد در خانه قدیمی و زیبای پیرمرد، استکان چای خوش عطر و خربزه خوش طعم و لرزش دست هنرمند خوشقلم را برای ثبت در تاریخ هنر به دریچه دوربینش مهمان میکند. نتیجه مستندی است به نام مصورالملکی که هنوز هم ازجمله مستند پرترههای ممتاز ایران است.مگر میتوان از او نوشت و فراموش کرد چقدر برای ساخت فیلمی با نام قطار زمستانی با موضوع مهاجران لهستانی حرص خورد و دست آخر هم همانهایی که امروز تسلیت میگویند حاضر نشدند بخشی از بودجه این فیلم مشترک را تقبل کنند تا استاد در سالهای اخیر اینقدر کلافه و رنجور نباشد؟حتما شما هم عروس آتش را بهعنوان پرتماشاگرترین فیلم، سینایی بهخاطر دارید. فیلم ، فارغ از اینکه درامی جانانه است کنکاشی عمیق در چاه تاریک دخترکشی به نام ناموس پرستی و قواعد غیرانسانی رایج در برخی عشیرههای سرزمین ما هم به شمار میرود. عروس آتش اما یک حلقه مفقوده دارد که شاید بیانش در این متن ادای دینی است به مردی که حالا رفته ولی سینمایش پابرجاست و هنرش ماندنی. عروس آتش به دلیل سوژه ملتهب خود فقط یکبار آن هم با تیراژی اندک توسط مؤسسه رسانههای تصویری برای تماشای عموم بهصورت سی دی عرضه شد و بعد از آن بهرغم درخواستهای مکرر و داشتن علاقهمندان بسیاری که مایل بودند نسخه باکیفیتی از این اثر سینمایی را خریداری کنند هیچگاه دوباره منتشر نشد. این دلنوشته کوتاه تنها یک سوگ مکتوب است برای هنرمند بزرگی که کرونا او را از ما گرفت اما سینهاش از سالها پیش درد داشت بسیار درد ، گاهی نام آدمها در یک حوزه چنان مطرح میشود که مردم فراموش میکنند آن فرد در حوزه دیگری هم فعالیت داشته و چه بسا آن نام از بسیاری از اسامی مطرح در حوزه دوم نیز فعالیتهای ارزشمندتری انجام داده و آثار قابل قبولتری به یادگار گذاشته است.
قطعا یکی از این افراد بزرگ استاد خسرو سینایی است ، کارگردان و فیلمنامهنویسی که درست است برخیها از او بهعنوان شاعر سینما یاد میکنند؛ اما کمتر کسی تا به امروز به وجه ادبی و شاعرانگی ایشان پرداخته استاد همیشه می گفتند : «همیشه از ساختن فیلم لذت بردهام ولی همیشه حاشیههای قبل و بعد از ساختن آن آزارم داده است. تجربه کردم سینما به دلیل نیازی که به واسطههای متعدد و سرمایه دارد، مشکل میتواند به مرزهای هنر نزدیک شود و اغلب ناچار است در محدوده مهارتهای حرفهای محبوس بماند.» و در ادامه می گفتند :چشمه جوشان خلاقیت خیلی زود میخشکد و در سینما آنقدر سرمایه، فناوری، واسطهها، مصلحتها و شرایط اجتماعی درشکل گرفتن یک فیلم نقش دارند که اگر فیلمی را ساختی و دست کم نیمی از آن چه را در ذهن داشتهای در آن یافتی، باید خیلی خوشحال باشی، استاد که از دهه چهل تا کنون چند مجموعه شعر به چاپ رسانده است، می گفتند: “سالهاست که ثابت شده قوانین تکراری آکادمیک هرگز شاعر نساختهاند، بلکه در مواردی عصایی در دست شاعر هنرمند بودهاند تا در ابتدای راه سقوط نکند و در بسیاری موارد هم حتی زنجیری بر پایش که او را از پیشرفت بازداشتهاند. آنچه به شکل گرفتن یک اثر هنری میانجامد، جوشش چشمهای زلال در ذهن هنرمند است که در نهرهای مختلف جاری میشود. شعر در کلام، موسیقی، نقاشی و همه هنرهای دیگری که حاصل خلاقیت ذهنی هنرمند هستند، ابزارهای مختلفی هستند که او برای بازتاب محتوای ذهنیاش به کار میگیرد. اثری خالی از جوشش خلاق، هرچند که بسیار ماهرانه شکل گرفته باشد، ممکن است از فعال عرصه هنر، استادکار بسازد، اما در محدوده خلاقیت هنری قرار نمیگیرد. تاکید میکنم که قصد انکار ارزشهای مهارت را در بازتاب محتوای ذهن ندارم، اما مهارت خالی از خلاقیت، در جایگاه هنر چیزی کم دارد. . همیشه به من توصیه می کردند که در کار هنر ممارست داشته باشم یا یک روز بعد از خواندن یک شعر از من گفتند اگر به کارت اعتقاد داری حتما آن را با مخاطبت به اشتراک بگذار تا قضاوت شوی و مسیر خودت را پیدا کنی استاد در مسیر راه هنر مثل یک پدر، بزرگوارانه دست من را گرفتند و بسیار راهنمایی کردند. و من امروز تنها به عنوان یک شاگرد اینچنین می توانم یادشان را گرامی بدارم روح بزرگشان شاد