به نام خدا
سلام بر آزادگی،سلام بر رشادت و شجاعت،سلام بر وفاداری و نجابت،سلام بر ایثار و عشق… سلام بر حاج قاسم
امروز حاج قاسم سلیمانی دیگر نام یک فرد نیست که با ریختن خون و شهادتش بتوان او را حذف کرد بلکه تجسم انسان مسلمان و مجاهد و تبلور اندیشه و نهضت آزادیخواهی و رشادت است که رفتار ،گفتار و اندیشه والایش، سرمشق ازادیخواهان و ظلم ستیزان خواهد بود.
سردار عارفی که حکومت بر دلها را معنایی نو بخشید و تفسیر زیبای” اشدا علی الکفار رحما بینهم “بود.
حاج قاسم شهید بود و سالهاست که فرزند همه مادران شهدا و پدر معنوی فرزندان شهدا بود و جهان پس از ۴۰ سال رزم آوری و شیدایی شاهد عروج بلند این فرزند ایران زمین شد.
فرماندهی بود جلودار لشکر نه در میانه و یا انتهای آن و چه عاشقانه ذره ذره این خاک را در پی شهادت و وصال به معشوق و یاران شهیدش می پیمود.
او ذخیره انقلاب و ایثار و شهادت بود تا رود زلال شهامت و شهادت را به نسلهایی برساند که چشمشان دوران عشق و دلدادگی را ندیده بود و به راستی جفایی عظیم بود اگر جز با شهادت و ریخته شدن خونش به اربابش حسین( ع) می پیوست.
سردار عارف و بیهمتایی که نه همانند و نه هماوردش را ندیده و نشنیده بودیم نه در طلب حکومت و قدرت بود و نه در پی نام و نشان و یا کسب زر و زور.
مدیری هوشمند و باذکاوت که پاکدستی ،اخلاص و تواضعش او را نه یک مرد نظامی که پدری مقتدر و مهربان و حاکم بر قلبها کرد تا هم آبرو دار این جهان شود و هم عاقبت به خیر و جاودانه در قلب تاریخ.
حیات و حضور حاج قاسم سلیمانی در همه محیط ها و موضوعات ودر میان همه گروها ستون و محور وحدت بود چرا که مشی وی فراتر از گنجایش هر گروه و دسته و حزبی بود و یقینا به برکت خون پاکش عروج آن اسطوره بی مانند نیز باعث انسجام و اقتدار بیشتر و رسوایی دشمنان زبون این مرز و بوم خواهد بود.
اما برای نسل جوان ایران بازخوانی سیره زندگی حاج قاسم که محبوب همه و همه از محرومین تا ثروتمندان ،سیاسیون و غیر سیاسیون، با حجاب و بی حجاب ،پیر و جوان و… بهترین مسیر شناخت راه درست زیستن و آرمانهای شهدایی ست که نسل جوان دوران انها را درک نکرده است.
گرچه سعادت دیدار روی سردار عارف ،قافله سالار عاشق و مجاهد نستوه مان نیست اما تا همیشه برای ما هم عهدی و همراهی با او سند افتخاریست که هم برکت این دنیایمان است و هم امید شفاعت در ان دنیا را داریم…
هر گزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود
هر چه جز بار غمت بر دل مسکین من است
برود از دل من وز دل من آن نرود…