دو زندانیِ زندان کرمان، از روزهای عید خود نوشتند
آوید نیوز: صدای پای نوروز که میآید به گرمی به استقبالش میرویم برای تازه شدنهای بهاری، برای دید و بازدیدهای خانوادگی، برای خانهتکانیهایش و برای هفتسینی که برایش کلی برنامه داریم و مسافرتهایی که میرویم. اما هستند عدهی زیادی که به نوروز نگاهی دیگرگونه دارند. برای آنها نوروز تعبیر دیگری دارد که شاید تصورش را هم نداشته باشیم. نوروزی در حبس و پشت میله… زندانیان افرادی هستند که نوروز متفاوتی با سایر افراد را تجربه میکنند. دو نوشتهی زیر نگاهی است از سوی دو مددجوی اندرزگاه مرکزی کرمان که میتواند به خوبی فضای نوروز زندان را برای ما که از نعمت آزادی برخورداریم روشن کند. با خواندنش شاید دعای نوروزی ما این باشد که خداوندا کمک کن که هیچ کس پایش به زندان باز نشود…
دنیای اول:
یادمان هست از آن زمان که به عقل و هوش رسیدیم و خاطرهها در ذهنمان ماندگار و بایگانی شد، هر ساله بعد از برگریز خزان و سرمای زمستان، آن زمان که هوا رنگ و بوی دیگری به خود میگرفت و درختان از خواب چند ماهه بیدار میشدند؛ بر طبق رسم و رسومی کهن، قانون محکمی برای ما ایرانیها شکل گرفته بود که آن را «نوروز» می-نامیدند که قبل از فرا رسیدن آن، شور و شوق خانهتکانی، شستن قالی، پرده و شیشه و … و خلاصه از خانه و محل کار شروع و به لباس نو خریدن و تحول درونی خاتمه پیدا میکرد. تا اینکه نوروز فرا میرسید و بازار دید و بازدید و صله رحم داغ میشد که در آن شیرینی، آجیل و میوه هم بندی از قانون نوروز بود.
یکی دیگر از قسمتهای مهم رسوم، یاد از اموات بود که در روز اول نوروز بر مزارشان گرد هم میآمدیم و فاتحه نثارشان میکردیم و بعد از بزرگان فامیل دیدن می-کردیم. سالیان سال این اقدامات برایمان تکرار شده و مثل یک قانون در وجود ما درآمده بود و این قانون را در هر کجا که زندگی میکردیم، میبایست به بهترین صورت اعمال کنیم و چه زیباست این قانون و رسم ایرانی که حتی محیط بستهی زندان نیز نمی-تواند جلوی آن را بگیرد.
ما عادت کردیم تا بوی بهار به مشام ما میخورد (مثل اینکه این شور در تک تک ما ایرانیها نهادینه شده) به یاد اینکه در خانه، فرش و پرده و … میشستیم، پتوهایمان، فرش اتاقمان و حتی رو تختیهایمان را به بهترین صورت بشوئیم و تزئین کنیم. اگر نقص و پارگی داشته باشند، ترمیم کنیم و به یادمان مانده که حتماً هنگام حلول سال، سفرهی هفت سین بیندازیم.
زیاد مهم نیست که سمنو و سرکه و سماق و … نداریم هفت سینمان را با سوزن، سبد و سیگار و ساعت و سس تکمیل میکنیم. روز عید نوروز در زندان یک اتاق ۲۰ نفره به میمنت عید نوروز، همگی همخرج میشوند. هرکس در سبد خوراکیاش هر چه دارد برای بهتر برگزار شدن این مراسم در طبق اخلاص قرار میدهد و سر سفره می-گذارد. بازار دید و بازدید عید نوروز و تبریک در زندان داغ است. راه نزدیکش، از این اتاق به اتاق دیگر و راه دورش، از این بند به بند دیگر است. بهتر بگویم رسم و رسومی که سالها در وجودمان قانون شده را تا حد امکان بهجا میآوریم.
تلفنهای زندان یک لحظه هم از تماس خالی نمیماند. بازار تبریکها، داغ، تبریک به خانواده تلفنی و تبریک به همبندان به صورت حضوری انجام میشود. پذیراییهایمان هم خلاصه میشود به آنچه در فروشگاه زندان در اختیارمان قرار میدهد. (البته بعد از پرداخت پولش) آنکه وضع مالیاش بهتر، سفرهاش رنگینتر و آنکس که بضاعتش را ندارد، به همان جیره دولتی اکتفا میکند و با دلی بهاری، همان را مصرف میکند.
گفتنی است که مهربانی در عید نوروز در زندان به نهایت میرسد و دارندگان، هوای نادارها را دارند.
تلویزیون در این وسط، مهمترین و کلیدیترین گزینهی شادی مددجوهاست. چون تمام غم و اندوه زندانی با پخش برنامهها و فیلمهای شاد تلویزیون برای ساعاتی به فراموشی سپرده میشود.
لحظهی تحویل سال هر کجا که باشی، یک حس انقلاب و منقلب شدن به آدم دست می-دهد و لحظه تحویل سال هنگام خواندن دعای تحویل سال، شادترین لحظهی زندگی در سال برای هر ایرانی به حساب میآید اما در این مکان بسته در زندان چه بسا در این لحظه، چشمهایی پر از اشک و دلهایی پر از اندوه است. هیچ کس نمیتواند به صراحت بگوید که تمام این اشک و اندوهها صرفاً از روی دوری از خانواده است. چون فقط بعضی از این اشک و اندوهها، مربوط به دوری است. چه بسیار دلهایی که نگران این موضوعند که آیا میتوانند بهاری دیگر را زنده بمانند یا اینکه تا بهار آینده، حکم آنها اجرا میشود؟
چه بسیار دلهایی مضطرب و چشمهایی اشک آلود بدین سبب است که ای کاش من هم بیرون کسی را داشتم تا حداقل به ملاقات من میآمد یا اینکه سال نو را با یک تماس به او تبریک میگفتم. و چه بسیار دلهایی که اندوهگین از این موضوع که اگر زیر حکم نبودم و مرا حکم داده بودند، بالاخره به هر سختی سندی فراهم میکردم و این نوروز را به مرخصی میرفتم و در کنار خانواده بودم و چه دلهایی در این میان، مضطرب و در این لحظه قرآن را باز میکنند و به امید اینکه شاکی آنها برای حکم قصاص آنها نرم گردد سورهای از قرآن را تلاوت میکنند و دست دعا بر آستان ایزد یکتا بلند می-کنند.
در این میان دلهایی هم هست که فقط خود خدا میداند که واقعاً باید نگران و پریشان باشند. چون خدا میداند که بیگناهند و انتظار مغفرت از سوی یکتای واحد دارند. درست است رسم و رسوم عید را به هر صورت با حداقل امکانات حفظ کردهایم و به ظاهر خود را شاد نشان میدهیم اما که میداند در این روزها در دل یک زندانی چه می-گذرد؟ دل هیچ زندانی بی غم نیست. بهاری نیست. آن را شاد نشان میدهیم و به ظاهر خنده به لبمان مینشیند. صحبت میکنیم. با یکدیگر شوخی میکنیم و همین اندک لباس مندرس و کارکرده را تمیز میکنیم و همین کفشهای کار را که در اوقات بیکاریمان، برای خود دوختهایم میشوئیم و ترمیم میکنیم و در نزد مراقبان و زندانبانان، خودمان را بهاری جلوه میدهیم.
واقعاً نمیدانم خداوند به زندانی چه صبری عطا میکند که با وجود تمام این مشکلات و غم و اندوه در لحظات عید نوروز، باز هم خنده بر لب با هم بندیها و هماتاقیهای خود شوخی میکند و صحبت میکند و خاطرهی سالهای گذشته را تعریف میکند. در پیش چشم زندانبانان چهرهای بشاش و خندان و به ظاهر عاری از هر گونه غم و اندوه نشان میدهد و هم کلام با زندانبانان، گویی هرگز غمی ندارد؛ به صحبت مینشیند.
البته همهی دلها محکم نیست؛ همین که خلوتی گیر آید در پس پردهی کابین چه اشکها در فراق و دوری از نزدیکان ریخته شود و چه خاطرهها در سکوت خلوت زندانی بر ذهن و فکر او گذر کند و چه آهها از نهاد هر زندانی برآید که اگر این شده بود و آن شده بود؛ این میشد و آن میشد. البته همیشه در زندان، آدمهایی هستند که از امیدواری بیشتری برخوردارند و یا اینکه سپری کردن مدت طولانی حبس، آنها را محکمتر کرده، در همه حال این افراد قوت قلبی برای سایرین که ناامید میشوند و در این روزها دلتنگ و نگرانند هستند و با صحبت کردن این افراد، مقداری از غم و اندوه جمع کاسته و لحظات شیرینتر سپری میشود.
در پایان با آرزوی اینکه نوروز و بهاری فرا رسد که هیچ بیگناهی در پشت دربهای بستهی زندان، این روزهای بهاری را با آه و اندوه سپری نکند. متهمین محکوم شده نیز با دگرگونی فصلها، دگرگون گردند و متنبه از کردار غیرقانونی گذشته، قانونمند گردند و جامعه نیز بدون مشکل گرانی و فقر، سالمتر گردد تا فقر باعث روانه گشتن تعدادی از مردم به سمت زندانها نشود و با آرزوی اینکه در این نوروز پیش رو، نامهی آزادی تمام زندانیهای این مرز و بوم، به امضای امام زمان «عج» رسد؛ این چند سطر نوشته را به پایان میرسانم.
مددجو حسن نظیری
دنیای دوم:
بهار، سلام خداست و بهترین منظرگاه این عقیده، طبیعت است که با شکوفههای زیبا، متنوع و رنگارنگ و عطر و بوی گلهای بهاری، سلام خدا را به بهترین شکل ممکن نمایان میسازد.
مطالب ذیل واقعیات محض است که شاید تا بهحال کسی جسارت بیان نمودن و مکتوب کردن آنها را نداشته است اما بنده چون یک زندانی هستم و تقریبا مدت نزدیک ۱۷ سال از عمرم را با واژهی زندان سپری کردهام ومتاسفانه هنوز در بلاتکلیفی بهسر میبرم، شما را با این واقعیات آشنا میکنم. البته آن هم در حد ۱۰ درصد از صددرصد.
نوروز در زندان با دنیای بیرون از زندان، ۱۸۰ درجه متفاوت است. تعبیر مردمان آزاد که هرگز به زندان نیامدهاند و شناختشان از زندان فقط بر اساس اطلاعات ناقص و بعضا اشباع شدهای است که از طریق رسانهها و تعاریف دیگران به دست آوردهاند؛ با افرادی که زندانی هستند مثل مقایسهی جنینی است که در رحم مادرش رشد و نمو میکند و خداوند متعال همهی مایحتاج او را در اختیارش قرار داده ولی او از دنیای بیرحم بیرون از رحم مادرش، هیچ اطلاعی ندارد.
حتی دیدگاه افرادی که در زندان هستند در مورد زندان نسبت به یکدیگر متفاوت است! بله؛ تعجب نکنید. دید گاه زندانیانی که ۳ یا ۶ ماه و یا مدتی کمتر از ۳ سال را در زندان و به دور از هرگونه مرخصی سپری میکنند، با زندانیانی که مدتهای مدیدی را در زندان سپری میکنند به خصوص حبسهای بالای ۱۰ و ۱۵ سال (آن هم بدون حتی یک روز مرخصی و…) تفاوتهای فاحشی دارد چه رسد به دیدگاه افراد و جامعهی بیرون از زندان را که بخواهیم با افراد و جامعه داخل زندان مقایسه کنیم.
بگذریم… به قول ما زندانیان، زندان، گورستان زندههاست و مکانی است که افرادش از پُرکسی و بیکسی میمیرند و روزهای ملاقات اگر چنانچه خانوادهای برایت باقی مانده باشد و ملاقاتی داشته باشی، خانوادهات در ظاهر به عنوان ملاقات میآیند اما در واقع همانند افرادی هستند که به گورستان امواتشان مشرف میشوند و بر سر مزار آنها فاتحه قرائت میکنند!!!
بله خانوادهها برای نگاه به زندههای مرده میآیند… همین و بس.
حال به بحث اصلی میپردازیم.
نوروز در زندان برای زندانیان، خصوصا زندانیهای حبس سنگین و قدیمیها، از دردآورترین و نفرتانگیزترین لحظات عمرشان محسوب میشود که مسببهای این سبب را به اختصار بیان میکنم:
۱- محروم بودن از نعمت آزادی که بزرگترین و اولین نعمتی است که خداوند به آحاد جامعهی بشری اعطا نموده است.
۲- دوری از خانواده ( اگر خانوادهای باقی مانده باشد)
۳- مشکلات مالی خانواده به خصوص عدم توان آنها در خرید عید
۴- عدم توانایی برآوردن انتظارات و نیازهای فرزندان زندانی از طرف شخص زندانی
۵- مشکلات مالی زندانیان و عدم توان خرید مایحتاج مورد نیازشان در ایام نوروز
۶- تماشای برنامههای تلویزیون و حسرت لحظات خوشی که در کنار خانواده بودهاند.
۷- نگاه به آسمان بیانتها و تماشای سیمهای خاردار دیوارهای هواخوری که حسرت آزادی را دوصد چندان میکند.
۸- تعطیلی زندان و کنسل شدن ملاقاتها
۹- تعریف و تمجیدهای زندانیان جدیدالورود از دنیای بیرون و…
۱۰- تماشای جماعت کثیری از دیگر زندانیان که به نحوی هر کدام مشکلاتی شبیه یکدیگر دارند و این مسأله باعث تخریب روحیه زندانیان میشود.
۱۱- دیدن پوششهای کهنه و مندرس زندانیان فقیر، حبس بالا و بیملاقاتی
البته مواردی که مطرح گردید تقریبا ۳۰ درصد مسائلی است که با توجه به علم و آگاهی همه جانبهی خوانندگان محترم با مسائل حاشیهای زندان مجبور شدم برای شما عزیزان مسایلی را که تحلیلشان در حد توان شماست؛ بیان کنم.
ضمنا زندانیانی که منتظر اجرای حکم اعدامشان در سال جدید هستند، با رسیدن بهار و آمدن نوروز وشروع تعطیلات به یاد مرگ میافتند و متوجه این موضوع میشوند که به مرگ و چوبهی دار اعدام نزدیک شدهاند و باید برای این لحظه و وداع با دنیا و متعلقاتش آمادهتر باشند و اگر چنانچه لازم بدانند وصیتهای لازم را مکتوب کنند.
به نظر من نوروز در زندان خلاصهای از عبارات زیر است:
ن: نداشتن و نبودن
و: وداع و دوری از خوشیها و دلخوشیها
ر: رفتن به ورطهی رذالت و پستی
و: واقعیات تلخی که فقط خداوند متعال و زندانی از آنها باخبرند .
ز: زمانه بیرحم و زخم زبانهای دیگران
با تقدیم احترامات فائقه و آرزوی توفیقات روز افزون
زندانی بهرام صبوری