گفتوگوی آوید با محمد رضا ذوالعلی نویسندهی کرمانی
آوید نیوز: محمد رضا ذوالعلی متولد ۱۳۵۲ در کرمان است. با او در انجمن داستان کرمان آشنا شدم. ذوالعلی چندی پیش رمان «بلوار پارادیس» را از سوی نشر نون چاپ کرد که با اقبال مخاطبان داستان روبهرو شد. پس از آن رمان «افغانیکِشی» که درون مایهای اجتماعی و عاشقانه دارد را وارد بازار کتاب کرد.
با او به همین بهانه گفتوگو کردیم.
رمان افغانکِشی چندمین کار شماست؟
رمان بلوار پارادیس اولین رمان منتشر شده از من است اما افغانیکشی را قبل از آن نوشتم.
چرا افغانیکشی اول چاپ نشد؟
آقای بنیفاطمه به عنوان نویسنده و ناشر از بلوار پارادیس خوشش آمد و مراحل چاپ و گرفتن مجوز با سهولت بیشتری انجام گرفت.
چی شد به عنوان اولین رمان خود سراغ مردم افغانستان رفتید؟
بچه که بودیم یک خانهی قدیمی با اتاقهای دور تا دور داشتیم که مستاجرهایش افغانها بودند. من کلاس دوم دبیرستان بودم که پدرم این خانه را به من سپرد. از آن زمان با افغانها ارتباط داشتم.
چرا نام رمان را افغانیکِشی گذاشتید؟
افغانیکِشی امروز یک شغل شده! مهاجران افغان را از سمت ایرانشهر میآوردن به سمت کرمان، بم، یزد…(قاچاق افغانی) تا آنجایی که من میدانم جمعیت زیادی سوار ماشین میشوند مثلا ۱۳ نفر در یک سمند به زور جا داده میشوند به طوریکه ۳ نفر در صندوق عقب جا میگیرند.
نگاه مردم ایران به افغانها گاه ترحمآمیز است وگاه تحقیرآمیز! شما چه نگاهی به آنها دارید؟
یک روز یک خانم افغان که بسیار جوان و زیبا بود گریهی فراوان میکرد چون میخواست برگردد به کشورش افغانستان! من گفتم «گریه ندارد! برمیگردی به وطن خودت» اما او همچنان با گریه وطنش را ایران میدانست که در آن به دنیا آمده بود. در واقع این رمان تلاشی است برای درک زندگی رنج و عشق افغانهای نسل دوم و سوم که جز ایران، جایی را ندیدهاند و اینجا را وطن خود میدانند در حالیکه از کوچکترین حقوق شهروندی محروماند. افغانها نزدیکترین ملت و قوم به ایرانیها هستند اما با اینکه راه سیاسیشان را جدا کردهاند هرگز نتوانستهاند پیوندهایشان را قطع کنند.
در مقدمهی کتاب از خانم موسوی تشکر کردید، ایشان که افغانی هستند چه تاثیری در شکلگیری رمان داشتند؟
خانم موسوی از برادرش میگفت که با داشتن کارت اقامت، بدون جرم و گناه مجبورش کردند دستشویی پاسگاه را بشوید و در کل رفتار درستی با افغانها نداریم.
شاید چون وضعیت اقتصادی ایران روبهراه نیست و همچنین از طرفی افغانها بسیاری از مشاغل را به دست گرفتند مردم با آنها برخورد مناسبی ندارند؟
به نظر من آنها جایی را تنگ نکردند چون در کشورشان امنیت نیست به این کشور همسایه و مسلمان پناه آوردهاند. افغانها مشاغل پایین و سخت را گرفتند. مردم هم ترجیح میدهند کارگر افغانی داشته باشند.
شنیدم بعضی از افغانها رفتن به کشور اروپایی را به ایران ترجیح میدهند؟
بله برادر خانم موسوی که در موردش صحبت کردیم رفت آلمان که خیلی خوشحال بود.
در مورد افغان ها باید فکر اساسی کرد. نسل سوم آنها در ایران به دنیا آمدهاند اما همچنان امکانات بهداشتی و آموزشی ندارند! هر تجاوز و دزدی را هم به گردنشان میاندازند که گاهی همراه با غلو و اغراق است. البته امروز وضعیت افغانها بهتر از قبل شده است. به عقیدهی من با توجه به جایگاه ایران در منطقه خوب است که افغانها حامی ما و سفیر خوبی و نیکی ما باشند که متاسفانه بالعکس شده است.
عشق در رمان شما چه جایگاهی دارد؟
رگههای باریکی از عشق در افغانیکشی جریان دارد.عشق بالقوهای که از نیمههای داستان پررنگتر میشود.
آیا نویسندگی را شغل می دانید؟
میخواهم نویسندگی، شغلم باشد. گرچه در آمدی ندارد اما ذهنیت من این است و تمام وقت کار میکنم. به گمانم بعد از چند سال این اتفاق بیفتد مثلا بعد از چاپ ده کتاب! نا گفته نماند وضعیت ترجمه در ایران بهتر است مترجم کپیرایت هم ندارد. اما نویسندهی ایرانی فروش کتابهایش محدود است.
انجمن داستان چه تاثیری در نویسندگی شما داشته است؟
انجمن بیتاثیر نبوده است. من ساختار داستان کوتاه را از آنجا یاد گرفتم ضمن این که قبل از انجمن، کتاب زیاد میخواندم.
شما از معدود افراد انجمن هستید که ظرف مدت کوتاهی دو رمان چاپ کردید؟
البته دوستان دیگری هستند اما شاید مشغولیت و دغدغههای دیگری دارند اما من انگیزهی فراوانی برای نوشتن دارم.